- با
- همراهی و مصاحبت را می رساند مثلاً فریدون با بهرام آمد،
در هنگام مقابله و مقایسه به کار می رود مثلاً این کاغذ با آن کاغذ فرق دارد،
به مثلاً با یاد آمد،
دارندۀ، پسوند متصل به واژه به معنای صاحب مثلاً با آبرو، با ادب، با خرد، باهنر، باهوش،
با وجود مثلاً با این همه کار چگونه درس بخوانیم؟
بواد، باشد مثلاً زنده با، پاینده با،برای مثال مهمان شاهم هر شبی بر خوان احسان و وفا / مهمان صاحب دولتم که دولتش پاینده با (مولوی۲ - ۶۷)
آش مثلاً جوجه با، ماست با، زیره با، شوربا،برای مثال کی شود صفرای تو ساکن ز خوان ما چو هست / مطبخ ما را به جای زیربا تقصیربا (سنائی۲ - ۵۶)
در اول کنیه ها می آمد مثلاً باجعفر، باسعید، باکالیجار، بایعقوب، بایزید
معنی با - جستجوی لغت در جدول جو
- با
- آش، شوربا
- با
- همراه، در مقابل، در ازا، بعلاوه، برای عطف می آید و به جای «و» می نشیند، درباره، نسبت به
- با
- در اول اسم می آید و صفت می سازد، باهنر، باصفا، در اول مصدرهای عربی می آید و صفت می سازد، بااطلاع، بامعرفت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آرشیو، ضبط
آرشیویست
لازم الاجرا
لازم، ضروری، ملزم، واجب، شرط، لازم الاجرا
ضرورت، لزوم، وجوب، اجبار
لازم، واجب
شرکت تجاری
معتقد، مومن
ایمان
متقاعد کردن
اعتماد، ایمان، یقین، عقیده
آغا، خانم
اعلامیه
صبح بخیر
صبح به خیر
افتخار کردن، رشد کردن
علو، افتخار، اعتلا
هلی کوپتر
بلوغ
بلند طبع
آسانسور
جناح
اکتراث