جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با باوراندن

باوراندن

باوراندن
پذیرفتانیدن. قبولانیدن. به باور داشتن. قبولاندن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

گاوراندن

گاوراندن
بردن گاو بصحرا برای چرا و غیره، شیار کردن زمین: هر که علم خواند و عمل نکند بدان ماند که گاوراند و تخم نیفشاند. (گلستان سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار

بشوراندن

بشوراندن
بشورانیدن. شورانیدن. شوراندن: حب... النیل منش بشوراند. (الابنیه عن حقایق الادویه). اندر آن وقت بادی عظیم آید و دریا بشوراند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا

بازراندن

بازراندن
دور کردن. دفع کردن. طرد کردن. (ناظم الاطباء). راندن: چندانکه او بمرو رسید کدخدای اورا بازراندند و وزارت بعبدالله بن عزیز تفویض کردند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 56).
لغت نامه دهخدا

باراندن

باراندن
بارانیدن: و گفت گرسنگی ابریست که جز آن باران حکمت نباراند. (تذکره الاولیاء عطار)
لغت نامه دهخدا

بشولاندن

بشولاندن
برانگیزانیدن، حرکت دادن، متحرک ساختن، جنبانیدن
بشولاندن
فرهنگ لغت هوشیار

باورکردن

باورکردن
یقین کردن، معتقد شدن، استوار داشتن، عقیده پیدا کردن
باورکردن
فرهنگ لغت هوشیار