جدول جو
جدول جو

معنی ایلا - جستجوی لغت در جدول جو

ایلا(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از فرماندهان سپاه افراسیاب تورانی
تصویری از ایلا
تصویر ایلا
فرهنگ نامهای ایرانی
ایلا
آن است که مردی قسم بخورد که با زن خود نزدیکی نکند و در آن صورت چهار ماه مهلت دارد که کفاره بدهد و رجوع به زن خود کند وگرنه زن حق دارد شکایت کند و طلاق بگیرد
فرهنگ فارسی عمید
ایلا
دهی است از دهستان میان آب (بلوک شعیبیه) بخش مرکزی شهرستان اهواز، دارای 150 تن سکنه، آب آن از رود خانه دز و محصول آن غلات است، ساکنین از طایفۀ عنافجه هستند، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)، امان و زنهار دادن، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
ایلا
نام پهلوانی بوده است از ترکستان، (برهان) (آنندراج)، نام مبارز افراسیاب، (مؤید الفضلا) (شرفنامۀ منیری) : اندر عهد افراسیاب پهلوان او ... و دیگری جهن و ایلا و ... نبیرگان او بودند، (مجمل التواریخ و القصص ص 90)
لغت نامه دهخدا
ایلا
نزدیک نمودن، نزدیک شدن، سوگند خوردن
تصویری از ایلا
تصویر ایلا
فرهنگ لغت هوشیار
ایلا
باز، گشاد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایلاج
تصویر ایلاج
داخل کردن، درآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایلاف
تصویر ایلاف
دوست کردن
سازواری دادن
عهد و شبه اجازه
عهد و پیمان، قرار و مدار، موعد، عقد، قرار مدار، قول و قرار، بیعت
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
زادن، (از ’ول د’) (منتهی الارب) (آنندراج)، زائیدن، (غیاث)، تولید، تولد کردن
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
به کنایه سخن گفتن، (از ’ول س’) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آزمند کردن، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، حریص گردانیدن، (مؤید الفضلا)، تحریص، سخت حریص کردن، (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آب آشامانیدن سگ در ظرف و درآمدن سر او در آن، آب خورانیدن سگ را، (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
الف و انس و خوی دادن به کسی یا به جایی، (منتهی الارب)، خو گرفتن، (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، خو کردن، الف دادن، (تاج المصادر بیهقی)، سازواری دادن، (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
در ترکی جای سرد را گویند که سلاطین بوقت گرمی آنجا روند با حشم خود و بعربی مصیف خوانند. (آنندراج). اقامتگاه تابستانی. (ناظم الاطباء). مصیف. سردسیر. بردسیر. ییلاق. جای سرد. نشستنگاه ملوک به تابستان. (شرفنامه).
لغت نامه دهخدا
نام شهریست از خطا و قلماق، (برهان) (آنندراج)، دارالملک خطا و ایغورست، (برهان قاطع ذیل کلمه نهر ایلاق)، نام شهر پایتخت خطا و ایغور، (ناظم الاطباء)، ناحیتی است بزرگ اندر میان کوه و صحرا نهاده و مردم بسیار و با کشت و برز و آبادان و مردمانی کم خواسته و اندر وی شهرها و روستاها بسیار و مردمان روستاها بیشتر کیش سپیدجامگان و شوخ روی و اندر کوههای وی معدن سیم و زر است و حدودش بفرغانه و چندل و چاچ و رود خشرت پیوسته است و بهتران این ناحیت را دهقان ایلاق خوانند و اندر قدیم دهقان این ناحیت را از ملوک اطراف بودندی، (حدود العالم) :
ببرت ماند کافور که قنصور است
بدلت ماند پولاد که در ایلاق است،
رافعی،
اگر خان را بترکستان فرستد مهر گنجوری
پیاده از بلاساغون دوان آید به ایلاقش،
منوچهری،
لغت نامه دهخدا
قلعه ایست از قلاع ولایت لاریجان که ترکان خاتون در آن متحصن گردید، (از تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص 47) : ترکان را با حرمها به قلاع لارجان و ایلال فرستاد، (تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 199)، رئیس ایل، خان قبیله، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به ایلخانان ایران شود
دهی است از دهات هزارجریب بخش دودانگه، (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 164)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دردمند کردن، (از ’ال م’) (غیاث اللغات) (تاج المصادر بیهقی)، درد رسانیدن، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
یکی از شهرستانهای استان پنجم کشور است که سابقاً آن را پشتکوه می نامیده اند، این شهرستان در جنوب باختری استان واقع و حدود و مشخصات آن بشرح زیر است: از طرف شمال به بخشهای ایوان و سومار از شهرستان شاه آباد، از طرف شمال خاور و خاور به شهرستان خرم آباد (رود خانه صیمره حد طبیعی بین این شهرستان و شهرستان خرم آباد است)، از طرف جنوب به شهرستان دشت میشان استان ششم، از طرف جنوب باختری و باختر بکشور عراق، بواسطۀ وجود کبیرکوه و رشته های منشعبه از آن و پستی و بلندی هوای این شهرستان را به سه قسمت متمایز میتوان تقسیم نمود: 1- مناطق مرتفع کوهستانی 2- مناطق مرزی مهران و دهلران، 3- مناطق بخش آبدانان، دره شهر، شیروان چرداول و زرین آباد، مهمترین کوه شهرستان کبیرکوه است که در جهت شمال باختر به جنوب خاور کشیده شده، بخشهای بدره و دره شهر در دامنه های جنوب باختری آن واقع شده اند، رودخانه های شهرستان ایلام عموماً از کبیرکوه سرچشمه گرفته بر رود خانه صیمره و برخی از کشور ایران خارج و بعراق منتهی میشود، 1- رودخانه هائی که بصیمره میریزد عبارتند از: رود خانه سرآب که در بخش شیروان چرداول جاری است، و رود خانه سرآب کلاران و سره آب، زنجیر گسرو، رود خانه گنجه، رود خانه کلیم، رود خانه سیکان، دره شهر، شیخ مکان در بخش دره شهر، 2- رودخانه هائی که بدشت عراق منتهی میشوند عبارتند از: رود خانه کنجان چم، رود خانه گاوی، رود خانه چنگوله، رود خانه میوات، محصولات عمده شهرستان، گندم، جو، حبوبات، توتون و لبنیات است، در اکثر نقاط این شهرستان معدن نمک موجود است، شهرستان ایلام از ده بخش بنام چوار، صالح آباد، ارکاز، بدره، دره شهر (صیمره)، آبدانان، دهلران، مهران، زرین آباد و شیروان چرداول تشکیل شده، جمع قراء شهرستان 366 قریه است، جمعیت آن در حدود 105000 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)، ایلام را سابقاً عیلام می گفته اند ایلام یا سوزیان دولت قدیم و همسایۀ کلاده و پایتخت آن شوش بود وسلاطین آن کلده و بابل را تسخیر کردند و در زمان داریوش این مملکت تشکیل ساتراپی داد، انزان، انشان، رجوع به ایران باستان پیرنیا و نیز رجوع به عیلام شود، عنوان سلاطین مغول ایران، (فرهنگ فارسی معین)، نام سلسله ای که در ایران سلطنت کردند از مغولان،
ایلخان بودن، مقام و رتبۀ ایلخان، (فرهنگ فارسی معین)، رئیس ایل، (یادداشت بخط مؤلف)، ایل خان
لغت نامه دهخدا
دهی است در دو فرسنگی جنوب سروستان، (فارسنامۀ ناصری)
جاییست نزدیک مراکش از بلاد بربر، (مراصدالاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
اندوهگین گردیدن، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، سرگشته کردن، (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
درآوردن و قوله تعالی: یولج اللیل فی النهار و یولج النهار فی اللیل، (از ’ول ج’) (قرآن 13/35)، (منتهی الارب) (آنندراج)، درآوردن، (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24)، درآوردن چیزی در میان چیزی، (غیاث اللغات)، سپوختن، مقابل اخراج، ادخال، درآوردن، داخل کردن: ایلاج واخراج به مشاهده معاینه دهد، (سندبادنامه)،
دی شوی بینی تو اخراج بهار
لیل گردی بینی ایلاج نهار،
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایلاع
تصویر ایلاع
آزمند کردن، بر انگیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلام
تصویر ایلام
بدرد آوردن دردمند کردن الم افکندن، دردمند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلاق
تصویر ایلاق
ترکی جای خنک آدغر ییلاق
فرهنگ لغت هوشیار
هزار کردن، پیمان، نیک گرداندن دوست کردن دوستی افکندن سازواری دادن، دوست شدن دوستی ورزیدن، الف و انس و خوی بکسی دادن یا بجائی، خو کردن، دوست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلاس
تصویر ایلاس
گواژه زدن (گواژه کنایه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلاد
تصویر ایلاد
زایاندن زایانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلاج
تصویر ایلاج
آوردن در آوردن شب. یا ایلاج نهار. آوردن روز. داخل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلات
تصویر ایلات
ترکی تیره ها دوده ها، جمع ایل طوایف قبایل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلاد
تصویر ایلاد
زایاندن، زایانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایلام
تصویر ایلام
به درد آوردن، دردمند کردن، به رنج افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایلاق
تصویر ایلاق
ییلاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایلاء
تصویر ایلاء
بر عهده کسی قرار دادن، وصیت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایلاج
تصویر ایلاج
در آوردن، داخل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایلاف
تصویر ایلاف
دوست کردن، به هم پیوست دادن، دوستی نمودن
فرهنگ فارسی معین