جدول جو
جدول جو

معنی ایلاف

ایلاف
دوست کردن، به هم پیوست دادن، دوستی نمودن
تصویری از ایلاف
تصویر ایلاف
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ایلاف

ایلاف

ایلاف
هزار کردن، پیمان، نیک گرداندن دوست کردن دوستی افکندن سازواری دادن، دوست شدن دوستی ورزیدن، الف و انس و خوی بکسی دادن یا بجائی، خو کردن، دوست کردن
فرهنگ لغت هوشیار

ایلاف

ایلاف
دوست کردن
سازواری دادن
عهد و شبه اجازه
عَهد و پِیمان، قَرار و مَدار، مَوعِد، عَقد، قَرار مَدار، قُول و قَرار، بِیعَت
ایلاف
فرهنگ فارسی عمید

ایلاف

ایلاف
الف و انس و خوی دادن به کسی یا به جایی، (منتهی الارب)، خو گرفتن، (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، خو کردن، الف دادن، (تاج المصادر بیهقی)، سازواری دادن، (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24)
لغت نامه دهخدا

اتلاف

اتلاف
نابود کردن از میان بردن، نیست شدن، تباهاندن هلاک کردن نیست کردن نابود کردن تلف کردن افنا، هلاک یافتن، از بین بردن یا معیوب ساختن مال غیر بطور مستقیم بدون تقصیر یا با تقصیر مقابل تسبیب. یااتلاف وقت. بیهوده وقت را صرف کردن بکارهایی نا سودمند پرداختن و از وقت بهره برنگرفتن، هلاک کردن، نابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار

اجلاف

اجلاف
جمع جلف، فرومایگان سبکسران، ستمکاران، تهی میانان فرومایگان
اجلاف
فرهنگ لغت هوشیار