جمع واژۀ عصب، یعنی پی. مفاصل. (آنندراج) (دهار) (ازناظم الاطباء). جمع واژۀ عصب، بمعنی پی مفاصل و درخت پیچک و برگزیدگان قوم. و یکی آن عصبه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پیها و عصبها. (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ عَصَب، یعنی پی. مفاصل. (آنندراج) (دهار) (ازناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ عَصَب، بمعنی پی مفاصل و درخت پیچک و برگزیدگان قوم. و یکی ِ آن عَصَبَه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پیها و عصبها. (ناظم الاطباء)
گیاهناک شدن زمین، (از ’وس ب’) (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی)، بسیارگیاه شدن زمین، (ناظم الاطباء)، محل توقف وسایل نقلیه (اتومبیل، اتوبوس، قطار)، (فرهنگ فارسی معین)
گیاهناک شدن زمین، (از ’وس ب’) (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی)، بسیارگیاه شدن زمین، (ناظم الاطباء)، محل توقف وسایل نقلیه (اتومبیل، اتوبوس، قطار)، (فرهنگ فارسی معین)
رسانیدن، (از ’وص ل’) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج)، رساندن، رسانیدن، (صراح اللغه)، رسانیدن نامه و جز آن، (تاج المصادر بیهقی) : منصور عذر او مقبول داشت و به ارسال و ایصال او بحضرت مثال داد، (ترجمه تاریخ یمینی ص 36)
رسانیدن، (از ’وص ل’) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج)، رساندن، رسانیدن، (صراح اللغه)، رسانیدن نامه و جز آن، (تاج المصادر بیهقی) : منصور عذر او مقبول داشت و به ارسال و ایصال او بحضرت مثال داد، (ترجمه تاریخ یمینی ص 36)