ایصال ایصال رسانیدن، (از ’وص ل’) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج)، رساندن، رسانیدن، (صراح اللغه)، رسانیدن نامه و جز آن، (تاج المصادر بیهقی) : منصور عذر او مقبول داشت و به ارسال و ایصال او بحضرت مثال داد، (ترجمه تاریخ یمینی ص 36) لغت نامه دهخدا
امصال امصال بچه افکندن افگانگی (آفگانه بچه نارس که بیفتد)، پیخال افکندن (پیخال فضله مرغان راگویند، برآوردن بارآوردن درخت، دوشیدن همه شیر را، تباه کردن دارایی را ول گساریدن (گساریدن مصرف کردن) ول هزینگی (ولخرجی) فرهنگ لغت هوشیار