جدول جو
جدول جو

معنی ایزکی - جستجوی لغت در جدول جو

ایزکی
از روستای جنت رودبار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان سبزوار. دارای 1850 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
نام یکی از دهستانهای هفتگانه بخش حومه مشهد است. این دهستان از 57 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و مجموع سکنۀآن 6368 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
سختی. رنج. آزار. درد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ زَ)
منسوب است به دیزک که از قراء سمرقند است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(یَ زَ)
صفت و شغل یزک. طلایه داری. پیشقراولی سپاه و لشکر. (یادداشت مؤلف).
- یزکی کردن (یا نمودن) ، طلایه داری لشکر کردن:
خواجه دانم که پیش فوج سخاش
موج دریا همی کند یزکی.
انوری.
منم آنکه شاه گردون به زمان شوکت من
شب و روز می نماید یزکی و پاسبانی.
شاه نعمهاﷲ ولی
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام قریه ای بعمان ازارقه را، و در آن آبهای بسیار و باغهاست، دادن چیزی از حق کسی را به او. (منتهی الارب). چیزی از حق کسی به وی دادن. (تاج المصادر بیهقی) : ازل الیه شیئاً من حقه. (منتهی الارب) ، نعمت دادن. (منتهی الارب). بخشیدن. احسان کردن. (تاج المصادر بیهقی). نیکوئی کردن، بر گناه برانگیختن کسی را. (از منتهی الارب). بر گناه داشتن. (مجمل اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اَ کا)
نعت تفضیلی از زکی. پاکتر. (غیاث اللغات). صالحتر. (مجمل اللغه). پاکیزه تر. زکی تر: برسولی فرستاده آمد (حصیری) تا سلام وتحیت ما (مسعود) را اطیبه و ازکاه بخان رساند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 209)، بچه افکندن ناقه و جز آن. (منتهی الارب). سقط. بچه بیوکندن اشتر، بستردن. (تاج المصادر بیهقی). بستردن موی. موی ستردن. (منتهی الارب)، بنظر تیز نگریستن کسی را، تیز داشتن تیغ پیوسته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایزدی
تصویر ایزدی
منسوب به ایزد خدایی الهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایچکی
تصویر ایچکی
مقرب ندیم خاص، جمع ایچکیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازکی
تصویر ازکی
پاکیزه وپر هیزکارتر پاکیزه وپرهیزکارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایچکی
تصویر ایچکی
((چَ))
مقرب، ندیم، خاص، جمع ایچکیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازکی
تصویر ازکی
((اَ کا))
پاکتر، پارساتر
فرهنگ فارسی معین
الهی، خدایی، ربانی، یزدانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
این یکی
فرهنگ گویش مازندرانی
اخمو ترش رو، از توابع دهستان گیل خواران شهرستان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
ازی
فرهنگ گویش مازندرانی