نفس فلک آفتاب بمناسبت خوبرویی و خوش پیکری این نام بر او نهادند که هر کس او را دیدی مهر او ورزیدی. (از آنندراج) (از انجمن آرا). نفس فلک آفتاب. (برهان). از برساخته های فرقۀ آذرکیوان بنظر میرسد ولی در فرهنگ دساتیر نیامده. (حاشیۀ برهان چ معین)
نفس فلک آفتاب بمناسبت خوبرویی و خوش پیکری این نام بر او نهادند که هر کس او را دیدی مهر او ورزیدی. (از آنندراج) (از انجمن آرا). نفس فلک آفتاب. (برهان). از برساخته های فرقۀ آذرکیوان بنظر میرسد ولی در فرهنگ دساتیر نیامده. (حاشیۀ برهان چ معین)
نام پسر فریدون است که به دست برادران خود سلم و تور کشته شد. ایران را باو منسوب داشته ایران خواندند و توران را که از تور بود توران نامیدند. (از آنندراج) (از انجمن آرا). نام پسر فریدون والی ایران زمین. (مؤیدالفضلا). در داستانهای ملی ایران پسر کوچکتر فریدون. چون فریدون ممالک خود را بین او (ایرج) و سلم و تور تقسیم کرد ایران را به ایرج داد. سلم و تور حسد برده ایرج را کشتند. منوچهر انتقام خون او بگرفت. (دائره المعارف فارسی) : به ایرج نگه کرد یکسر سپاه که او بد سزاوارتخت و کلاه. فردوسی. یاد دارم که فریدون بر ملک ایرج را پادشا کرد و بدو داد سراسر کیهان. جوهری هروی (از لباب الالباب ج 2 ص 115)
نام پسر فریدون است که به دست برادران خود سلم و تور کشته شد. ایران را باو منسوب داشته ایران خواندند و توران را که از تور بود توران نامیدند. (از آنندراج) (از انجمن آرا). نام پسر فریدون والی ایران زمین. (مؤیدالفضلا). در داستانهای ملی ایران پسر کوچکتر فریدون. چون فریدون ممالک خود را بین او (ایرج) و سلم و تور تقسیم کرد ایران را به ایرج داد. سلم و تور حسد برده ایرج را کشتند. منوچهر انتقام خون او بگرفت. (دائره المعارف فارسی) : به ایرج نگه کرد یکسر سپاه که او بد سزاوارتخت و کلاه. فردوسی. یاد دارم که فریدون بر ملک ایرج را پادشا کرد و بدو داد سراسر کیهان. جوهری هروی (از لباب الالباب ج 2 ص 115)
بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، ترنج، بادرنج، بادرنگ، بادارنگ، واترنگ، وارنگ، باتس، باتو
بالَنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، تُرَنج، بادَرَنج، بادرَنگ، بادارَنگ، واترَنگ، وارَنگ، باتُس، باتو
نیکوچشم. (مهذب الاسماء). نیکو و فراخ چشم. بزرگ و خوش چشم. که چشم دارد سپیدی آن سخت سپید و سیاهی سخت سیاه. آنکه سپیدۀ چشمش بزرگ بود و سیاهه نیکو. (مصادر زوزنی). مؤنث: برجاء
نیکوچشم. (مهذب الاسماء). نیکو و فراخ چشم. بزرگ و خوش چشم. که چشم دارد سپیدی آن سخت سپید و سیاهی سخت سیاه. آنکه سپیدۀ چشمش بزرگ بود و سیاهه نیکو. (مصادر زوزنی). مؤنث: بَرْجاء
مار خبیث که رقیه نپذیرد و مانند افعی برجهد. ج، اعیرجات. (ناظم الاطباء). مار که افسون نپذیرد و برجهد بر مردم. ج، اعیرجات. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). مصغراً ماری است خبیث که رقیه نپذیرد و مانند افعی برجهد. قال اللیث: لایؤنث. ج، اعیرجات. (منتهی الارب).
مار خبیث که رقیه نپذیرد و مانند افعی برجهد. ج، اعیرجات. (ناظم الاطباء). مار که افسون نپذیرد و برجهد بر مردم. ج، اعیرجات. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). مصغراً ماری است خبیث که رقیه نپذیرد و مانند افعی برجهد. قال اللیث: لایؤنث. ج، اعیرجات. (منتهی الارب).
لقب عبدالرحمان بن هرمز تابعی صاحب ابوهریره. (از منتهی الارب). زرکلی آرد: عبدالرحمان بن داود معروف به اعرج از مردم مدینه، حافظ وقاری (قرآن) و از یاران ابوهریره بود. وی نخستین کسی بود که در قرآن و سنت علم شد و اول بار علوم عربی را در مدینه انتشار داد. او در علم الانساب مهارت داشت و مردی بادانش و ثقه بود. در مورد نام پدرش اختلاف است برخی هرمز و پاره ای کیسان گفته اند. وی به اسکندریه رفت و در سال 117 هجری قمری به همان جا درگذشت.. و مؤلف حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره آرد: وی یکی از حفاظ و قراء بود و قرائت از ابوهریره و ابن عباس فراگرفت و بیشتر از ابوهریره روایت کند و نافعبن ابونعیم قرائت را از او فراگرفت. و گویند: او اول کسی است که عربیت را در مدینه وضع کرد و خود عربیت از ابوالاسود آموخته بود. (از حسن المحاضره ص 159). و رجوع به البیان و التبیین ج 2 ص 214 و عقدالفرید ج 7 ص 260 و عیون الاخبار ج 1 ص 304 و ج 2 ص 36 شود حمید اعرج بن قیس. مولی آل زبیر و قاری مکه است. (منتهی الارب) ملکی است از ملوک غسان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لقب عبدالرحمان بن هرمز تابعی صاحب ابوهریره. (از منتهی الارب). زرکلی آرد: عبدالرحمان بن داود معروف به اعرج از مردم مدینه، حافظ وقاری (قرآن) و از یاران ابوهریره بود. وی نخستین کسی بود که در قرآن و سنت علم شد و اول بار علوم عربی را در مدینه انتشار داد. او در علم الانساب مهارت داشت و مردی بادانش و ثقه بود. در مورد نام پدرش اختلاف است برخی هرمز و پاره ای کیسان گفته اند. وی به اسکندریه رفت و در سال 117 هجری قمری به همان جا درگذشت.. و مؤلف حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره آرد: وی یکی از حفاظ و قراء بود و قرائت از ابوهریره و ابن عباس فراگرفت و بیشتر از ابوهریره روایت کند و نافعبن ابونعیم قرائت را از او فراگرفت. و گویند: او اول کسی است که عربیت را در مدینه وضع کرد و خود عربیت از ابوالاسود آموخته بود. (از حسن المحاضره ص 159). و رجوع به البیان و التبیین ج 2 ص 214 و عقدالفرید ج 7 ص 260 و عیون الاخبار ج 1 ص 304 و ج 2 ص 36 شود حمید اعرج بن قیس. مولی آل زبیر و قاری مکه است. (منتهی الارب) ملکی است از ملوک غسان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لنگ. (از منتخب از غیاث اللغات) (مصادر زوزنی) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی) (مؤید الفضلاء). سخت لنگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مقعد. (بحر الجواهر). لنگ. شل. مؤنث: عرجاء. (از یادداشت بخط مؤلف). ج، عرج، عرجان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : لیس علی الاعمی حرج و لا علی الاعرج حرج و لا علی المریض حرج و لا علی انفسکم... (قرآن 61/24). لیس علی الاعمی حرج و لا علی الاعرج حرج و لا علی المریض حرج و من یطع اﷲ و رسوله... (قرآن 17/48)
لنگ. (از منتخب از غیاث اللغات) (مصادر زوزنی) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی) (مؤید الفضلاء). سخت لنگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مُقعِد. (بحر الجواهر). لنگ. شل. مؤنث: عَرْجاء. (از یادداشت بخط مؤلف). ج، عُرج، عُرجان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : لیس علی الاعمی حرج و لا علی الاعرج حرج و لا علی المریض حرج و لا علی انفسکم... (قرآن 61/24). لیس علی الاعمی حرج و لا علی الاعرج حرج و لا علی المریض حرج و من یطع اﷲ و رسوله... (قرآن 17/48)