جدول جو
جدول جو

معنی ایتاح - جستجوی لغت در جدول جو

ایتاح(اِ تِ)
کم کردن دهش را، دراز و بسیار برگردیدن گیاه، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، با هم متصل شدن روئیدگی زمین، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایضاح
تصویر ایضاح
واضح کردن، روشن ساختن، روشن کردن امری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایتام
تصویر ایتام
یتیم ها، کودکانی که پدرش مرده باشد، دزدها، راهزن ها، جمع واژۀ یتیم
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
گرویدن یا اقرار کردن به ناچیز و باطل یا بخواری وبه فرمان برداری کسی که میکشد یا می برد آنرا، (منتهی الارب) (آنندراج)، اقرار کردن یا گرویدن بباطل یا بمذلت و فرمانبرداری برای کسی که او را میکشد، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پیدا گشتن، (از ’وض ح’) (منتهی الارب)، و روشن و آشکار گشتن و پیدا گشتن، (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سخت شدن سم، (از ’وق ح’) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)، (از ’ا ک ل’) خورانیدن طعام، (آنندراج)، دادن چیزی را تا بخورد، (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، بخورانیدن، (تاج المصادر بیهقی)، سخن چینی کردن در میان ایشان، (منتهی الارب)، سخن چینی کردن، (تاج المصادر بیهقی)، و برانگیختن بعض بر بعض، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، آکلت النار الحطب ایکالاً، معدوم کردن آتش هیزم را، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، خوردنی آوردن درخت خرما و زراعت، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، قادر گردانیدن فلان را بر فلان، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
مانده گردیدن، (از ’وک ح’) (آنندراج) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائتاء، دادن، (منتهی الارب) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 17)، پاداش دادن، (ناظم الاطباء) : آتی فلانا،پاداش داد فلان را، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
رسیدن چیزی بکسی، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
میخ کوفتن، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، زدن کسی را، (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)، مضطر شدن بسوی کسی، (از اقرب الموارد) (از آنندراج) : ائتض الیه، مضطر شد به سوی او، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
زه کردن کمان را و زه ساختن کمان را، (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)، زه بر کمان کردن، (المصادر زوزنی) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
هلاک گردانیدن، یقال: اوتغه اﷲ، ای اهلکه، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، منقلب گردیدن: ایتفک البلده باهلها، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)، برگردیدن، (از اقرب الموارد)، انقلاب، (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ یتیم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) :
آنگاه بباید ستمگران را
داد ضعفا داد و داد ایتام.
ناصرخسرو.
مال ایتام و عجایز چون شیر مادر حلال دانند. (گلستان سعدی).
الحق امنای مال ایتام
همچون تو حلال زاده یابند.
سعدی، انبوه ناک شدن. (منتهی الارب). انبوه ناک شدن گل. (ناظم الاطباء) ، عظیم شدن کار. (منتهی الارب) : ائتک من الامر، عظیم شد این کار بر وی و ننگ داشت از آن. (ناظم الاطباء) ، بهم زدن و لرزیدن هر دو پای. (منتهی الارب). بهم زدن هر دو پای و لرزیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
یتیم دار شدن زن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، یتیم قرار دادن کسی را، (از اقرب الموارد)، خشم گرفتن و برانگیخته شدن و برافروختن از خشم، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نخست برآمدن پای مولود وقت زادن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، فرزند نگونسار زادن، (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
پیدا و آشکار گردیدن راه و جز آن، (منتهی الارب) (آنندراج)، پیدا و آشکار گردیدن، (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)،
توانا و قوی گردیدن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، قوی شدن، (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گشاده سوراخ پستان گردیدن شترماده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فراخ پستان شدن ناقه. و به این معنی بصیغۀ مجهول استعمال شود: افتحت الناقه (مجهولاً) ، صارت فتوحا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام حصنی است منیع و عاصمه ای از اعمال حلب و بدان منسوبست حسین بن عبدالله الأرتاحی و ابوعبدالله محمد بن احمد بن حامد بن مفرّج بن غیاث الارتاحی. (از معجم البلدان). و صاحب قاموس الاعلام ترکی گوید: قصبۀ کوچکی است واقع در مسافت یکساعتی قصبۀ ’حارم’ از ولایت حلب. در قدیم شهری بسیار معتبر و مستحکم بوده است ودر جنگهای صلیبی محاربات خونین بدانجا وقوع یافته.
لغت نامه دهخدا
نام حرف هفتم است از حروف یونانی و نمایندۀ ستارۀ قدر هفتم
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایداح
تصویر ایداح
گرویدن، خستویی به خواری، گردن نهادن، فروتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایضاح
تصویر ایضاح
پیدا گشتن، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایقاح
تصویر ایقاح
بیشرمیدن بی شرم گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتاء
تصویر ایتاء
دادن، آوردن دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتاخ
تصویر ایتاخ
رسیدن چیزی به کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتاد
تصویر ایتاد
میخ کوبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتاغ
تصویر ایتاغ
دردناک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتام
تصویر ایتام
یتیم دار شدن زن، جمع یتیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایجاح
تصویر ایجاح
راه پیدایی، شاش گرفتن، فرو هشتن پرده، به سنگ خوردن چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتا
تصویر ایتا
دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتاء
تصویر ایتاء
((اِ))
دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایتام
تصویر ایتام
جمع یتیم، بی پدران و بی مادران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایضاح
تصویر ایضاح
روشن ساختن، واضح کردن
فرهنگ فارسی معین
تشریح، توضیح، روشنگری، وضوح
فرهنگ واژه مترادف متضاد