معنی ایضاح
- ایضاح
- واضح کردن، روشن ساختن، روشن کردن امری
واژههای مرتبط با ایضاح
ایضاح
- ایضاح
- پیدا گشتن، آشکار کردن
ایضاح
- ایضاح
- روشن ساختن، واضح کردن
ایضاح
- ایضاح
- پیدا گشتن، (از ’وض ح’) (منتهی الارب)، و روشن و آشکار گشتن و پیدا گشتن، (آنندراج) (از اقرب الموارد)
ایضاح
- ایضاح
- تشریح، توضیح، روشنگری، وضوح
امضاح
- امضاح
- آبرو بردن
انضاح
- انضاح
- جمع نضح، تالاب ها آبروربردن، آلودن، رسیده شدن
ایداح
- ایداح
- گرویدن، خستویی به خواری، گردن نهادن، فروتنی
ایجاح
- ایجاح
- راه پیدایی، شاش گرفتن، فرو هشتن پرده، به سنگ خوردن چاه
ایقاح
- ایقاح
- بیشرمیدن بی شرم گشتن
