جدول جو
جدول جو

معنی ایتاء - جستجوی لغت در جدول جو

ایتاء
(اِ تِ)
ائتاء، دادن، (منتهی الارب) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 17)، پاداش دادن، (ناظم الاطباء) : آتی فلانا،پاداش داد فلان را، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ایتاء
دادن، آوردن دادن
تصویری از ایتاء
تصویر ایتاء
فرهنگ لغت هوشیار
ایتاء
((اِ))
دادن
تصویری از ایتاء
تصویر ایتاء
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایتام
تصویر ایتام
یتیم ها، کودکانی که پدرش مرده باشد، دزدها، راهزن ها، جمع واژۀ یتیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایطاء
تصویر ایطاء
در قافیه تکرار کردن قافیه های شعر در لفظ و معنی که از عیوب قافیه است، پایمال کردن
ایطای خفی: تکرار کردن قافیه های شعر به طوری که ظاهر نباشد مانند دانا و بینا، آب و گلاب، شاخسار و کوهسار
ایطای جلی: تکرار کردن قافیه های شعر به طوری که ظاهر باشد مانند دردمند و نیازمند، ستمگر و افسون گر، سیمین و زرین
فرهنگ فارسی عمید
(صَ طَ لَ)
استوارگردانیدن: احتاء جدار، استوار و محکم کردن دیوار را، دستها گرد زانو حلقه کرده بر سرین نشستن. (منتهی الارب) ، زانو بدستار بستن
لغت نامه دهخدا
(بَ شَدَ / دِ)
در زمستان شدن. (تاج المصادر بیهقی). در زمستان درآمدن. در شتاء درآمدن.
لغت نامه دهخدا
(گُ خوا / خا)
بافتن جامه را: استی الثوب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ عتوّ. سرکشان. (آنندراج) (از لطائف از غیاث اللغات). جمع واژۀ عتی ّ (اعلال شدۀ عتوی بر وزن فعول) بمعنی فرومایۀ تباه کارسرکش. (از منتهی الارب). جمع واژۀ عتی ّ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ / عِ)
خندیدن: ارتاء الرجل، ضحک فی فتور. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سپس ماندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). درنگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تأخر. (از اقرب الموارد) ، برگزیدن کسی را به راز گفتن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). مخصوص کردن کسی را به رازگویی. (از اقرب الموارد). کسی را مختص کردن به راز کردن با وی. (تاج المصادربیهقی) ، نشستن بر زمین بلند و با هم راز گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). با یکدیگر راز کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). راز کردن. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی). همرازساختن کسی را. با هم راز گفتن. (از اقرب الموارد). و از آنست حدیث: ما انتجیته و لکن اﷲ انتجاه، ای ان اﷲ امرنی ان اناجیه. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، حاجت خود برآوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بروش زشت رفتن. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
ویدا کردن (وفا ویدایی) انجام پیمان انجام دسیاد به جای آوردن توختن بسر آوردن وعده بپایان بردن وعده، حق کسی را تمام دادن، بعهد وفا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آزارش، آزاردن، رنجه داشتن، آزار دادن، اذیت کردن، رنج دادن، کسی را بیازردن، رنجاندن
فرهنگ لغت هوشیار
پایمال کردن، شایگان آوردن، سپردن، وا داشتن به کاری، نا دانسته بسپردن، دادن بکسی چیزی را، بر کار نادانسته و ناپیدا فرمودن کسی را، قدم بر جای قدمی دیگر نهادن، باز گردانیدن قافیه ای دوبار، از بین بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتاخ
تصویر ایتاخ
رسیدن چیزی به کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتاد
تصویر ایتاد
میخ کوبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتاء
تصویر احتاء
استوار دوختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتاء
تصویر ارتاء
خندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
فتوی دادن، در مسئله ای، وچردادن، (وچر فتوا) جوان شدن، فتوی دادن، حکم صادر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتاء
تصویر امتاء
زشتگرایی، برخورداری، بی نیازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتاء
تصویر انتاء
درنگ کردن، واپس ماندن، سپس ماندن، درنگیدن، شکستن بینی
فرهنگ لغت هوشیار
کنایه و اشاره، پر خیده نمار، لتره (سخن رمز)، گواژه (کنایه)، پیچه، نمار کردن اشاره کردن، اشاره کنایه رمز، تعریض خطاب بی اشارت و عبارت
فرهنگ لغت هوشیار
سفارش کردن، اندرز دادن، پیام فرستادن، سپردن، وحی کردن ، قرار دادن، اندرز دادن، وصیت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایداء
تصویر ایداء
قوت دادن، یاری دادن
فرهنگ لغت هوشیار
وحی فرستادن، یان فرستاده، مغز شویی، الهام کردن، اشاره کردن مطلبی را، در ذهن کسی افکندن، القا امری، در دل افکندن، خفا فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتام
تصویر ایتام
یتیم دار شدن زن، جمع یتیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتاغ
تصویر ایتاغ
دردناک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایطاء
تصویر ایطاء
پایمال کردن، از عیوب قافیه و آن تکرار قافیه در شعر است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایفاء
تصویر ایفاء
وفا کردن، حق کسی را تمام دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایذاء
تصویر ایذاء
آزار رسانیدن، اذیت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایحاء
تصویر ایحاء
وحی فرستادن، الهام کردن، مطلبی را در ذهن یا دل کسی افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایتام
تصویر ایتام
جمع یتیم، بی پدران و بی مادران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایلاء
تصویر ایلاء
بر عهده کسی قرار دادن، وصیت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایصاء
تصویر ایصاء
وحی کردن، وحی قرار دادن، اندرز دادن، سفارش کردن
فرهنگ فارسی معین