جدول جو
جدول جو

معنی ایحاء

ایحاء
وحی فرستادن، الهام کردن، مطلبی را در ذهن یا دل کسی افکندن
تصویری از ایحاء
تصویر ایحاء
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ایحاء

ایحاء

ایحاء
وحی فرستادن، یان فرستاده، مغز شویی، الهام کردن، اشاره کردن مطلبی را، در ذهن کسی افکندن، القا امری، در دل افکندن، خفا فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار

ایحاء

ایحاء
فرستادن، (آنندراج) : اوحی اﷲ، فرستاد بسوی وی و الهام کرد، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، وحی فرستادن، (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 23)، الهام کردن، (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 23) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد)، اکنون و اینک، (برهان) (آنندراج) (شرفنامۀ منیری)، اکنون، (غیاث)، اکنون و حالا، در این وقت و اینک، (ناظم الاطباء) :
همه آبستن گشتند بیک شب که و مه
نیست یک تن بمیان همگان ایدر به،
منوچهری،
وگر دانی که این کار فلک نیست
فلک بانی ترا لازم شد ایدر،
ناصرخسرو،
بیدار شو از خواب خوش ای خفته چهل سال
بنگر که ز یارانت نماندند کس ایدر،
ناصرخسرو،
حاصل آید یک زمان از آسمان
میرود می آید ایدر کافران،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

احیاء

احیاء
زنده شدن، نو جان شدن، جان گرفتن، جمع حی، زندگان، قبیله ها خاندانها. زنده کردن زنده گردانیدن، آباد کردن زمین زراعت کردن اراضی موات، شب را بعبادت گذرانیدن، زندگی زندگی از نو. یا شبهای احیاء. شبهای نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان (نزد شیعه)
فرهنگ لغت هوشیار

اصحاء

اصحاء
پراکندگی ابر، پاک شدن آسمان بیداری هشیاری گشادگی جمع صحیح درستان تندرستان
فرهنگ لغت هوشیار

امحاء

امحاء
زدودن، ستردن، پاک کردن، زدایش، محو کردن، ناپدید کردن، از میان بردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار

انحاء

انحاء
جمع نحو، راه ها، سوی ها، روش ها، مانندها پیش آمدن، بر گردانیدن، پر خاشیدن جمع نحو. سویها گوشه ها، راهها روشها، مثلها مانندها
فرهنگ لغت هوشیار