جدول جو
جدول جو

معنی اکه - جستجوی لغت در جدول جو

اکه
(اَ کَ / کِ)
دایه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
اکه
(اَ کَ / کِ)
برای تحقیر است: زنکه. مردکه. درکه (محقر دره، نام قریه ای بشمال غربی تهران). گندمکه، یعنی گندم خرد (ذرت و بلال). (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
اکه
(اَکْ کَ)
اکه. سختی از سختیهای زمانه.
لغت نامه دهخدا
اکه
(اَکْ کِ)
در تداول عوام، علامت تعجب. سبحان اﷲ. اﷲ اکبر. علامت تعجب از بدی چیزی یا بسیاری آن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
اکه
(اِ لِ)
پیش آمدن بر کسی به خشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
اکه
دایه
تصویری از اکه
تصویر اکه
فرهنگ لغت هوشیار
اکه
یک دانه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اکمه
تصویر اکمه
کور مادرزاد، کسی که عقلش زایل شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الکه
تصویر الکه
الکا، ملک، زمین، مرز و بوم، کشور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکر
تصویر اکر
کره ها، اجسام مستدیر، گوی ها، در علم نجوم سیاره ها، جمع واژۀ کره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشه
تصویر اشه
صمغی زرد رنگ و تلخ مزه شبیه کندر که در طب قدیم برای دفع سنگ کلیه و درد مفاصل به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
(اَ هََ)
سپید به تیرگی مایل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از رنگهای اسبان. (از صبح الاعشی ج 2 ص 18). سفیدی تیره رنگ. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
کندزبان.
لغت نامه دهخدا
تصویری از اوه
تصویر اوه
آه، آوه خ
فرهنگ لغت هوشیار
جمع کره گویها کره ها یا علم اکر. دانش شناختن کره ها و آن از فروع علم ریاضی است و شامل دو بخش است اکر متحرک و اکر ساکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکمه
تصویر اکمه
کور مادر زاد نابینای مادرزاد کورمادرزاد
فرهنگ لغت هوشیار
پلیدتر منفورتر زشت تر، جمع اکار (اکاره) برزگران کشاورزان، سهم زارع از محصول، دسترنج یا اجره المثلی که مالک هر گاه بخواهد اجازه زمینی را فسخ کند بابت حق کشت و کار بمستاء جر میدهد. یا عمله و اکراه. کارگران و برزیگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکز
تصویر اکز
پلید تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکش
تصویر اکش
ترکی بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
جمع اکاف، خوی گیری ها گلیم زفت (زفت ضخیم کلفت) که زیر پالان بر پشت خر نهند، جمع کف، پنجه ها جمع کف پنجه ها کفها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکه
تصویر الکه
زمین بوم، ناحیه قسمتی از ایالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشه
تصویر اشه
اشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارکه
تصویر ارکه
ماهی یونس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اچه
تصویر اچه
برادر بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکهم
تصویر اکهم
خیره چشم، کند زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اچه
تصویر اچه
((اَ چِ))
برادر بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اره
تصویر اره
((اَ رِّ))
ابزاری است برای بریدن چوب یا فلز که از آهن و به شکل تیغه بلند و باریک و دندانه دار و تیز ساخته شده است
اره دادن و تیشه گرفتن: کنایه از بگومگو کردن، کلنجار رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکل
تصویر اکل
خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اره
تصویر اره
((اَ رُِ زَ))
تیززبان، زبان دراز، بهتان گوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اله
تصویر اله
((اِ لا هْ))
خدا، خداوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکش
تصویر اکش
بسیار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکل
تصویر اکل
بار، خوردن، خورش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکمه
تصویر اکمه
کور مادرزاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکهم
تصویر اکهم
خیره چشم، کند زبان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اله
تصویر اله
خدا
فرهنگ واژه فارسی سره