خوردن، فرو بردن غذا از گلو، چیزی در دهان گذاشتن و فرو دادن، نوشیدن، ساییدن، به ناروا تصرف کردن مثلاً با کلک پولم را خورد، جلوگیری از بروز حالتی مانند گریه یا خنده مثلاً گریه اش را خورد، هماهنگ و منطبق بودن مثلاً اخلاقش به من نمی خورد، اصابت کردن مثلاً تیر به هدف خورد، کتک خوردن، برخورد کردن، مواجه شدن مثلاً زود برو که به باران نخوری، فرسودن مثلاً نم، آهن را خورده بود
اشتران تک ندارد مخفف ابوالقاسم و ابوالفضل و مانند آنها (قس: بلقاسم و بلفضل در نوشته های پیشینیان و در تداول عوام امل مخفف ام البنین و جز آن)، نره احلیل کیر. نامی است جمله اشتران را اشتران بیش از دو (جمع بی مفرد یا اسم جنس به اعتبار وضع نه استعمال)، ابر حامل باران