در افسانه ها ماری با بال های بزرگ و چنگال های قوی و دم دراز که از دهانش آتش بیرون می آمد، مار بسیار بزرگ، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی به شکل اژدها، تنّین، کنایه از اسب قوی و درشت اندام، کنایه از شمشیر دراز و ستبر، برای مثال به آوردگه رفت چون پیل مست / یکی پیل زیر اژدهایی به دست (فردوسی - ۲/۵۶)
در افسانه ها ماری با بال های بزرگ و چنگال های قوی و دم دراز که از دهانش آتش بیرون می آمد، مار بسیار بزرگ، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی به شکل اژدها، تِنّین، کنایه از اسب قوی و درشت اندام، کنایه از شمشیر دراز و ستبر، برای مِثال به آوردگه رفت چون پیل مست / یکی پیل زیر اژدهایی به دست (فردوسی - ۲/۵۶)
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود شاش، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه وظیفه، مستمری، مقرری، ریختن
شاش، اِدرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود شاش، پیشاب، بَول، زَهراب، پیشار، پیشیار، میزَک، چامیز، چامیر، چامین، چَمین، کُمیز، گُمیز، شاشه وظیفه، مستمری، مقرری، ریختن
یا اینهرد. مورخ فرانسوی. مولد منیو. وی منشی شارلمان بود و تاریخ حیات شارلمان را نوشته است. لوئی لودبنر تعلیم و تربیت فرزند خویش لتر را بدو سپرد. (حدود 775- 840 میلادی)
یا اینهرد. مورخ فرانسوی. مولد منیو. وی منشی شارلمان بود و تاریخ حیات شارلمان را نوشته است. لوئی لودِبُنِر تعلیم و تربیت فرزند خویش لُتِر را بدو سپرد. (حدود 775- 840 میلادی)
مار بزرگ. (برهان). مار بزرگ جثه. (غیاث اللغات). ماری عظیم بزرگ و دهان فراخ باز گشاده، و عرب ثعبان گویند. مؤلف برهان و غیاث اللغات گویند: این کلمه جمع اژدر نیست بلکه اژدرها لفظ مفرد است. اژدها. (لغت فرس) (جهانگیری). تنّین. (زمخشری) : یکی صمصام دشمن کش عدوخواری چو اژدرها که هرگز سیر نبود وی ز مغز و از دل اعدا. دقیقی (از اوبهی). یکی اژدرها که چند کوهی بود. (تاریخ سیستان). چو باد از کوه و از دریاش راند بر هوا ماند بکوشان پیل و کرگندن بجوشان شیر و اژدرها. شمعی (از فرهنگ اسدی). نیکی الفنج و ز پرهیز و خرد پوش سلاح که برین راه یکی منکر و صعب اژدرهاست. ناصرخسرو. گر باخردی چرا نپرهیزی ای خواجه از این خورنده اژدرها. ناصرخسرو. مویها بر تنم چوپنجۀ شیر بند بر پای من چو اژدرها. مسعودسعد. گر از آتش همی ترسی بمال کس مشو غره که اینجا صورتش مالست و آنجا شکلش اژدرها. سنائی. جامع (فرّاش) در طلب قصاص چون پلنگ و شیر می غرّید وچون نهنگ و اژدرها میدمید. (راحه الصدور). گنج را بر سر اگر رسم بود اژدرها گنج حسنی و تو را زلف چو ثعبان بر سر. کمال اسماعیل. هر خسی را این تمنا کی رسد موسئی باید که اژدرها کشد. مولوی. مهربانی مر ترا آگاه کرد که بجه زود ارنه اژدرهات خورد. مولوی. گرچه کس بی اجل نخواهد مرد تو مرو در دهان اژدرها. سعدی.
مار بزرگ. (برهان). مار بزرگ جثه. (غیاث اللغات). ماری عظیم بزرگ و دهان فراخ باز گشاده، و عرب ثعبان گویند. مؤلف برهان و غیاث اللغات گویند: این کلمه جمع اژدر نیست بلکه اژدرها لفظ مفرد است. اژدها. (لغت فرس) (جهانگیری). تنّین. (زمخشری) : یکی صمصام دشمن کش عدوخواری چو اژدرها که هرگز سیر نبود وی ز مغز و از دل اعدا. دقیقی (از اوبهی). یکی اژدرها که چندِ کوهی بود. (تاریخ سیستان). چو باد از کوه و از دریاش راند بر هوا ماند بکوشان پیل و کرگندن بجوشان شیر و اژدرها. شمعی (از فرهنگ اسدی). نیکی الفنج و ز پرهیز و خرد پوش سلاح که برین راه یکی منکر و صعب اژدرهاست. ناصرخسرو. گر باخردی چرا نپرهیزی ای خواجه از این خورنده اژدرها. ناصرخسرو. مویها بر تنم چوپنجۀ شیر بند بر پای من چو اژدرها. مسعودسعد. گر از آتش همی ترسی بمال کس مشو غره که اینجا صورتش مالست و آنجا شکلش اژدرها. سنائی. جامع (فرّاش) در طلب قصاص چون پلنگ و شیر می غرّید وچون نهنگ و اژدرها میدمید. (راحه الصدور). گنج را بر سر اگر رسم بود اژدرها گنج حسنی و تو را زلف چو ثعبان بر سر. کمال اسماعیل. هر خسی را این تمنا کی رسد موسئی باید که اژدرها کشد. مولوی. مهربانی مر ترا آگاه کرد که بجه زود ارنه اژدرهات خورد. مولوی. گرچه کس بی اجل نخواهد مُرد تو مرو در دهان اژدرها. سعدی.
مار. مار بزرگ. (برهان). ماری بس بزرگ. (جهانگیری) : نگه کرد پیشش یکی مار دید که آن چادر خفته اندرکشید ز سر تا بپایش ببوئید سخت شد از پیش او سوی برور درخت چو مار سیه بر سر دار شد سر کودک از خواب بیدار شد چو آن اژدها شورش آن بدید بدان شاخ باریک شد ناپدید. فردوسی. بیشه ها بی شیر کردی دشتها بی اژدها قلعه ها بی مردکردی شهرهابی شهریار. فرخی. در مثال ذیل، ممکن است قسمی از بوا باشد: سلطان بوقت مراجعت از سومنات یکی از شکره داران او اژدهائی بزرگ را بکشت و پوست آن بیرون کشیدند، طول آن سی گز بود و عرض آن چهار گز... اگر کسی رااین سخن قبول نیفتد بقلعۀ غزنین رود و آن پوست که از در بر مثال شادروان آویخته است ببیند. (جهانگشای جوینی از تاریخ بیهقی).
مار. مار بزرگ. (برهان). ماری بس بزرگ. (جهانگیری) : نگه کرد پیشش یکی مار دید که آن چادر خفته اندرکشید ز سر تا بپایش ببوئید سخت شد از پیش او سوی برور درخت چو مار سیه بر سر دار شد سر کودک از خواب بیدار شد چو آن اژدها شورش آن بدید بدان شاخ باریک شد ناپدید. فردوسی. بیشه ها بی شیر کردی دشتها بی اژدها قلعه ها بی مردکردی شهرهابی شهریار. فرخی. در مثال ذیل، ممکن است قسمی از بوا باشد: سلطان بوقت مراجعت از سومنات یکی از شکره داران او اژدهائی بزرگ را بکشت و پوست آن بیرون کشیدند، طول آن سی گز بود و عرض آن چهار گز... اگر کسی رااین سخن قبول نیفتد بقلعۀ غزنین رود و آن پوست که از در بر مثال شادروان آویخته است ببیند. (جهانگشای جوینی از تاریخ بیهقی).
اگر بیند اژدها وی را فرو خورد، دلیل بیم از دشمن بود، که وی را هلاک نماید. اگر دید بر پشت اژدها نشسته بود و اژدها مطیع و فرمانبر او بود، دلیل که دشمنی بزرگ وی را مطیع و فرمانبر شود و کار او به نظام گردد. جابر مغربی اژدها به خواب دیدن، دشمن بزرگ و قوی بود. اگر بیند اژدهائی داشت، دلیل که با بزرگان پیوندد. اگر با اژدها جنگ و نبرد می کرد و بر او خیره شد، دلیل که با دشمن او را جنگ و خصومت افتد و سرانجام دشمن را قهر کند. اگر بیند اژدها را بکشت و گوشت وی بخورد، دلیل که بر دشمن ظفر یابد و مال بستاند و هزینه نماید. محمد بن سیرین
اگر بیند اژدها وی را فرو خورد، دلیل بیم از دشمن بود، که وی را هلاک نماید. اگر دید بر پشت اژدها نشسته بود و اژدها مطیع و فرمانبر او بود، دلیل که دشمنی بزرگ وی را مطیع و فرمانبر شود و کار او به نظام گردد. جابر مغربی اژدها به خواب دیدن، دشمن بزرگ و قوی بود. اگر بیند اژدهائی داشت، دلیل که با بزرگان پیوندد. اگر با اژدها جنگ و نبرد می کرد و بر او خیره شد، دلیل که با دشمن او را جنگ و خصومت افتد و سرانجام دشمن را قهر کند. اگر بیند اژدها را بکشت و گوشت وی بخورد، دلیل که بر دشمن ظفر یابد و مال بستاند و هزینه نماید. محمد بن سیرین