جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اژدهاک

اژدهاکش

اژدهاکش
کشندۀ اژدها:
یل اژدهاکش بگرز و بتیر
سوار هزبرافکن و گردگیر.
اسدی
لغت نامه دهخدا

اجدهاک

اجدهاک
آژی ده آک. (ابن الندیم). ضحاک. رجوع به ضحاک و رجوع به آک شود، جذع گردیدن ستور. (منتهی الارب). دوساله شدن گوسفند و گاو و آهو و اسب و پنج ساله شدن اشتر. (تاج المصادر). دوساله شدن گوسفند و سه ساله شدن گاو و آهو و اسب. (زوزنی) : اجذع الفرس، در سال سوم درآمد اسب. (منتهی الارب). چهارساله شدن اشتر. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا

اژدها

اژدها
در افسانه ها ماری با بال های بزرگ و چنگال های قوی و دم دراز که از دهانش آتش بیرون می آمد، مار بسیار بزرگ، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی به شکل اژدها، تِنّین، کنایه از اسب قوی و درشت اندام، کنایه از شمشیر دراز و ستبر، برای مِثال به آوردگه رفت چون پیل مست / یکی پیل زیر اژدهایی به دست (فردوسی - ۲/۵۶)
اژدها
فرهنگ فارسی عمید

اژدها

اژدها
اژدرها، اژدر، ماری است افسانه ای با جثه ای بزرگ که بال ها و چنگ های قوی دارد و از دهانش آتش بیرون می جهد
اژدها
فرهنگ فارسی معین

اژدها

اژدها
مار. مار بزرگ. (برهان). ماری بس بزرگ. (جهانگیری) :
نگه کرد پیشش یکی مار دید
که آن چادر خفته اندرکشید
ز سر تا بپایش ببوئید سخت
شد از پیش او سوی برور درخت
چو مار سیه بر سر دار شد
سر کودک از خواب بیدار شد
چو آن اژدها شورش آن بدید
بدان شاخ باریک شد ناپدید.
فردوسی.
بیشه ها بی شیر کردی دشتها بی اژدها
قلعه ها بی مردکردی شهرهابی شهریار.
فرخی.
در مثال ذیل، ممکن است قسمی از بوا باشد: سلطان بوقت مراجعت از سومنات یکی از شکره داران او اژدهائی بزرگ را بکشت و پوست آن بیرون کشیدند، طول آن سی گز بود و عرض آن چهار گز... اگر کسی رااین سخن قبول نیفتد بقلعۀ غزنین رود و آن پوست که از در بر مثال شادروان آویخته است ببیند. (جهانگشای جوینی از تاریخ بیهقی).
لغت نامه دهخدا