ادرار ادرار حرکت دادن، بیرون آوردن باد و باران از ابر، ونیز بمعنی پیشاب و شاش هم گویند فرهنگ لغت هوشیار
ادرار ادرار شاش، اِدرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شودشاش، پیشاب، بَول، زَهراب، پیشار، پیشیار، میزَک، چامیز، چامیر، چامین، چَمین، کُمیز، گُمیز، شاشهوظیفه، مستمری، مقرری، ریختن فرهنگ فارسی عمید
ادرار ادرار جَمعِ واژۀ دار. سرای ها: و بناهای مساجد و انشای مدارس و رباطات و قناطرو ادرار و انظار و اوقاف بر علما و سادات و زهاد و ابرار. (تاریخ سیستان) لغت نامه دهخدا
ادرار ادرار بول، پیشاب، جیش، شاش، گمیز، راتب، راتبه، شهریه، مستمری، مشاهره، مواجب، وظیفه فرهنگ واژه مترادف متضاد
ابرار ابرار چیرگی، بسیارفرزندی، جمع بار - بر، نیکوکاران، جمع بار و بر نیکان نیکو کاران فرهنگ لغت هوشیار