جدول جو
جدول جو

معنی اولاک - جستجوی لغت در جدول جو

اولاک
(اُ کَ)
اولالک . جمع واژۀ اسم اشارۀ تاک . (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اولاد
تصویر اولاد
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی در مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اهلاک
تصویر اهلاک
هلاک کردن، میرانیدن، نابود ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از املاک
تصویر املاک
پادشاه کردن، ملک گردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لولاک
تصویر لولاک
اگر نبودی تو، اشاره به حدیث قدسی خطاب به پیغمبر اسلام، برای مثال «لولاک، لمّا خلقت الافلاک» ( اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی کردم)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کولاک
تصویر کولاک
طوفان، جریان شدید هوا، باد سخت و تند، تندباد، توفان، دومان
موج دریا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اولاغ
تصویر اولاغ
الاغ، خر، جانوری چهارپا و کوچک تر از اسب با گوش های دراز و یال کوتاه، الاغ، درازگوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از املاک
تصویر املاک
ملک ها، چیزهایی که در قبضه و تصرف شخص باشد، جمع واژۀ ملک
ملک ها، فرشتگان، جمع واژۀ ملک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اولاد
تصویر اولاد
ولدها، فرزندها، جمع واژۀ ولد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اولکا
تصویر اولکا
الکا، ملک، زمین، مرز و بوم، کشور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افلاک
تصویر افلاک
فلک ها، آسمان ها، جمع واژۀ فلک
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از بلوک جرۀ فارس در دوفرسنگی شمال اشفایقان. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
لاک پشت، در تداول دیلمان و گیلان، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ملک گردانیدن چیزی کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مالک چیزی گردانیدن. (غیاث اللغات).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اوراک
تصویر اوراک
ویرانه، ریهیده ، خرابه
فرهنگ لغت هوشیار
بر گرفته از سروای: لو لاک لما خلقت الافلاک اگر نبودی تو سپهران را نمی آفریدم اگر نبودی تو. توضیح ماخوذ از آیه حدیث قدسی خطاب به پیغمبراسلام ص: لولاک لما خلقت الافلاک. (اگر تو نبودی من فلکها را نمی آفریدم: ترا عز لو لاک تمکین بس است ثنای تو طه ویس بس است. (سعدی) یا خواجه (سید) لولاک. پیغمبر اسلام ص
فرهنگ لغت هوشیار
موج بزرگ: محتشم گر بحر غم گولاک خواهد زد چنین سیل اشک ما ز ماهی تابمه خواهد رسید. (محتشم)، طوفان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ولد، فرزندان زاکی جمع ولد زادگان فرزندان توضیح در تخاطب فارسی گاه بجای مفرد آید: احمد اولاد من است حسن اولاد ارشد است. فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فلک، گردون ها چرخ ها سپهرها جمع فلک چرخها سپهرها آسمانها، یکی از فنون کشتی در خاک از سلسله (کنده ها)، ج فلک، چرخ گردون، سپهرها، آسمانها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ملک، داراک ها بنه ویسان هیران، جمع ملک، فرشتگان پادشاه گردانیدن، زن خواستن، زن دادن، زناشویی، واگذاری، داراییها ثروتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولاس
تصویر اولاس
اولس
فرهنگ لغت هوشیار
نابود کردن به باد دادن فروختن نیست گردانیدن نابود کردن هلاک کردن، هلاک ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولئک
تصویر اولئک
آن گروه مردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولکا
تصویر اولکا
زمین بوم، ناحیه قسمتی از ایالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولان
تصویر اولان
ترکی شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولاق
تصویر اولاق
الاغ
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به الا غ خر، پیک چاپار پست، پیک چاپار پست، حقوق و عوارضی که برای پیکها یا چارپایان متعلق به پیکها میگرفتند (ایلخانان مغول تا قاجاریه) خر، الاغ
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی کوهاک از کوهه (موج دریا) موج بزرگ، تلاطم امواج دریا. بمعنی کلاک یعنی موج بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افلاک
تصویر افلاک
جمع فلک، چرخ ها، سپهرها، آسمان ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اهلاک
تصویر اهلاک
((اِ))
نابود کردن، از میان بردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اولاد
تصویر اولاد
جمع ولد، فرزندان، بچه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اولاً
تصویر اولاً
((اَ وَّ لَن))
نخست، نخستین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از املاک
تصویر املاک
جمع ملک، دارایی، جمع ملک، شاهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کولاک
تصویر کولاک
طوفان دریا، موج شدید و بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اولاد
تصویر اولاد
فرزندان
فرهنگ واژه فارسی سره