تخت پادشاهی، سریر، کنایه از فر و شکوه و زیبایی، شان و شوکت، برای مثال سیاوش مرا خود چو فرزند بود / که با فرّ و با برز و اورند بود (فردوسی - ۴/۳۳۹) فریب دادن، مکر و خدعه کردن، نادرستی کردن
تخت پادشاهی، سریر، کنایه از فر و شکوه و زیبایی، شان و شوکت، برای مِثال سیاوش مرا خود چو فرزند بود / که با فرّ و با برز و اورند بود (فردوسی - ۴/۳۳۹) فریب دادن، مکر و خدعه کردن، نادرستی کردن
تاجریزی، گیاهی پایا علفی پرشاخه و بالارونده با برگ های پهن و دندانه دار، گل های سفید و میوه های ریز و سرخ رنگ شبیه دانۀ انگور که در کنارۀ جنگل ها و ساحل رودخانه ها می روید و بلندیش تا دو متر می رسد، جوشاندۀ ساقه های آن در طب قدیم به عنوان معرق و تصفیه کنندۀ خون در طب به کار می رفته، انگور روباه، روباه رزک، روباه رزه، روباه تربک، روس انگروه، روس انگرده، سکنگور، سگنگور، سگ انگور، روپاس، بارج، پارج، اولنج، عنب الثعلب، لما، ثلثان، تاجریزی پیچ
تاجریزی، گیاهی پایا علفی پرشاخه و بالارونده با برگ های پهن و دندانه دار، گل های سفید و میوه های ریز و سرخ رنگ شبیه دانۀ انگور که در کنارۀ جنگل ها و ساحل رودخانه ها می روید و بلندیش تا دو متر می رسد، جوشاندۀ ساقه های آن در طب قدیم به عنوان معرق و تصفیه کنندۀ خون در طب به کار می رفته، اَنگور روباه، روباه رَزَک، روباه رَزه، روباه تُربَک، روس اَنگروه، روس اَنگُرده، سَکَنگور، سَگَنگور، سَگ اَنگور، روپاس، بارَج، پارَج، اَولَنج، عِنَبُ الثَعلَب، لَما، ثَلِثان، تاجریزی پیچ
اکسید سرب، گردی سمّی و سرخ رنگ که از حرارت دادن مردار سنگ به دست می آید و در نقاشی، تذهیب، سفالگری، شیشه سازی و نیز به عنوان ضد زنگ برای رنگ کردن اشیای آهنی به کار می رود، سرنج
اکسید سرب، گردی سمّی و سرخ رنگ که از حرارت دادن مردار سنگ به دست می آید و در نقاشی، تذهیب، سفالگری، شیشه سازی و نیز به عنوان ضد زنگ برای رنگ کردن اشیای آهنی به کار می رود، سُرَنج
اسبابی که برای مقایسۀ شدت نور منبعهای نورانی به کار میرود. (فرهنگ اصطلاحات علمی ص 575). ابزار و آلتی که بدان شدت و ضعف نور را سنجند، یک پیل نور برقی که آمپرسنج مناسبی را به کار اندازد. در عکاسی برای تعیین مقدار نور به کار می رود، با استفاده از آن می توانیم گشادگی دهانۀ دوربین را متناسب با زمان تعیین کنیم. (فرهنگ اصطلاحات علمی ص 575)
اسبابی که برای مقایسۀ شدت نور منبعهای نورانی به کار میرود. (فرهنگ اصطلاحات علمی ص 575). ابزار و آلتی که بدان شدت و ضعف نور را سنجند، یک پیل نور برقی که آمپرسنج مناسبی را به کار اندازد. در عکاسی برای تعیین مقدار نور به کار می رود، با استفاده از آن می توانیم گشادگی دهانۀ دوربین را متناسب با زمان تعیین کنیم. (فرهنگ اصطلاحات علمی ص 575)
دهی است از دهستان بویراحمدی سرحدی بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان واقع در 4 هزارگزی شمال باختری سی سخت و 3 هزارگزی شمال باختری سی سخت به شیراز. کوهستانی و سردسیر مالاریایی است. سکنۀ آن 150 تن است. آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصول آن کره، غلات، برنج، پشم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی آنان قالی و جوال و جاجیم بافی و راه آن مالرو است. ساکنان از طایفۀبویراحمدی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان بویراحمدی سرحدی بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان واقع در 4 هزارگزی شمال باختری سی سخت و 3 هزارگزی شمال باختری سی سخت به شیراز. کوهستانی و سردسیر مالاریایی است. سکنۀ آن 150 تن است. آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصول آن کره، غلات، برنج، پشم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی آنان قالی و جوال و جاجیم بافی و راه آن مالرو است. ساکنان از طایفۀبویراحمدی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دوائی است که آنراکشوث و تخم آنرا بذرالکشوث خوانند. فواق را نافع است. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم). داروئی که به تازی کشوث گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به افرغنج شود
دوائی است که آنراکشوث و تخم آنرا بذرالکشوث خوانند. فواق را نافع است. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم). داروئی که به تازی کشوث گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به افرغنج شود
ولایتی با 974 کیلومتر مربع مساحت و 21258 تن جمعیت در شمال شرقی اسکاتلند متشکل از جزایر اورکنی یا اورکنیز. مجمع الجزایری است بطول 80 کیلومتر مربع و مرکب از 90 جزیره که کمتر از ثلث آنها مسکون است. مرکز ولایت شهر کرکوال در بزرگترین جزایر موسوم به پمونا واقع است. در 865-1468م. متعلق به نروژ بود. (دایرهالمعارف فارسی) ، فر و زیبایی. (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (برهان) : فر و اورنگ بتو گیرد دین منبر از خطبۀ تو آراید. دقیقی. گر ایدون که آید ز مینو سروش نباشد بدان فر و اورنگ و هوش. فردوسی. بدو گفت ای همه خوبی و فرهنگ جهان را از تو پیرایه است و اورنگ. ویس و رامین. ای ازرخ تو تافته زیبایی و اورنگ افروخته از طلعت تو مسند و اورنگ. شهید. ، شادی و خوشحالی. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا) (هفت قلزم) (برهان) : جهان آباد گشت و شاد و اورنگ ز داد و دین واز خوبی هوشنگ. (از آنندراج). ، زندگانی. (از ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان) ، آسمان، آبی رنگ، آب رنگ. (ناظم الاطباء) ، جانورکی چوب خوار که بعربی آنرا ارضه خوانند. (ناظم الاطباء) (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). موریانه، ریسمانی که بر آن چیزی آویزان کنند تا خشک گردد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا)
ولایتی با 974 کیلومتر مربع مساحت و 21258 تن جمعیت در شمال شرقی اسکاتلند متشکل از جزایر اورکنی یا اورکنیز. مجمع الجزایری است بطول 80 کیلومتر مربع و مرکب از 90 جزیره که کمتر از ثلث آنها مسکون است. مرکز ولایت شهر کرکوال در بزرگترین جزایر موسوم به پمونا واقع است. در 865-1468م. متعلق به نروژ بود. (دایرهالمعارف فارسی) ، فر و زیبایی. (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (برهان) : فر و اورنگ بتو گیرد دین منبر از خطبۀ تو آراید. دقیقی. گر ایدون که آید ز مینو سروش نباشد بدان فر و اورنگ و هوش. فردوسی. بدو گفت ای همه خوبی و فرهنگ جهان را از تو پیرایه است و اورنگ. ویس و رامین. ای ازرخ تو تافته زیبایی و اورنگ افروخته از طلعت تو مسند و اورنگ. شهید. ، شادی و خوشحالی. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا) (هفت قلزم) (برهان) : جهان آباد گشت و شاد و اورنگ ز داد و دین واز خوبی هوشنگ. (از آنندراج). ، زندگانی. (از ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان) ، آسمان، آبی رنگ، آب رنگ. (ناظم الاطباء) ، جانورکی چوب خوار که بعربی آنرا ارضه خوانند. (ناظم الاطباء) (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). موریانه، ریسمانی که بر آن چیزی آویزان کنند تا خشک گردد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا)
میلی باشداز طلا و نقره و امثال آن که زنان بر دست و پای کنند. آنچه در دست کنند دست اورنجن و آنچه در پای کنند پای اورنجن خوانند. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
میلی باشداز طلا و نقره و امثال آن که زنان بر دست و پای کنند. آنچه در دست کنند دست اورنجن و آنچه در پای کنند پای اورنجن خوانند. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
اورگنج. گرگانج. شهری است از خراسان که در سرحد ماوراءالنهر واقع شده است. (برهان) (جهانگیری). جرجانیه، پای تخت خوارزم. (غیاث) : بروم و مصر و به ارگنج اضطراب افتد همه بحد عراق و بسرحد گرگان. عمادالدین یوسف فضلوی. رجوع به ایران باستان ص 147 و تاریخ مغول (جرجانیه) شود.
اورگنج. گرگانج. شهری است از خراسان که در سرحد ماوراءالنهر واقع شده است. (برهان) (جهانگیری). جرجانیه، پای تخت خوارزم. (غیاث) : بروم و مصر و به ارگنج اضطراب افتد همه بحد عراق و بسرحد گرگان. عمادالدین یوسف فضلوی. رجوع به ایران باستان ص 147 و تاریخ مغول (جرجانیه) شود.
گیاهی است از طایفۀ سلانه و در داروها بکار برند و تاجریزی و سنگ انگور و روپاس و به تازی عنب الثعلب خوانند. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان). سگ انگور و بعربی عنب الثعلب است، در داروها بکار برند. (برهان).
گیاهی است از طایفۀ سلانه و در داروها بکار برند و تاجریزی و سنگ انگور و روپاس و به تازی عنب الثعلب خوانند. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان). سگ انگور و بعربی عنب الثعلب است، در داروها بکار برند. (برهان).
کشور آزاد، ایالت دارای 128590 کیلومتر مربع مساحت و 1016570 تن جمعیت، شمال قسمت مرکزی اتحادیۀ آفریقای جنوبی. کرسی آن بلومفونتین، به رودهای اورانژ از جنوب و وال از شمال محدود است. قسمت عمده آن فلات است. گوسفندچرانی در آن رواج دارد. از محصولاتش غلات و گندم و منابع معدنی آن الماس و طلا و زغال سنگ است. در 1835- 1848م. بتوسط بوئرها مسکون شد و آنان دولت جمهوری بنام کشور آزاد اورانژ در آنجا تأسیس کردند (1854) بعداً بریتانیا آنرا گرفت و بنام مستعمرۀ رود اورانژ به دومینیونهای خود ملحق کرد (1900) و در 1910 به اتحادیۀ آفریقای جنوبی پیوست. (از دایرهالمعارف فارسی)
کشور آزاد، ایالت دارای 128590 کیلومتر مربع مساحت و 1016570 تن جمعیت، شمال قسمت مرکزی اتحادیۀ آفریقای جنوبی. کرسی آن بلومفونتین، به رودهای اورانژ از جنوب و وال از شمال محدود است. قسمت عمده آن فلات است. گوسفندچرانی در آن رواج دارد. از محصولاتش غلات و گندم و منابع معدنی آن الماس و طلا و زغال سنگ است. در 1835- 1848م. بتوسط بوئرها مسکون شد و آنان دولت جمهوری بنام کشور آزاد اورانژ در آنجا تأسیس کردند (1854) بعداً بریتانیا آنرا گرفت و بنام مستعمرۀ رود اورانژ به دومینیونهای خود ملحق کرد (1900) و در 1910 به اتحادیۀ آفریقای جنوبی پیوست. (از دایرهالمعارف فارسی)
سرب سوخنه که آنرا بتفسانند تا سرخ شود و نمک بر آن کنند سلیقون زرگون سرنج، اسفیداج سوخته خاکستر قلعی و سرب وقتی که سخت سوخته باشد سپیده، رنگی است که نقاشان بکار برند سرنج طبقی است بی کناره که در هنگام جشن بر دو دست میگیرند و بر هم میزنند تا از آن آواز بر آید سنج
سرب سوخنه که آنرا بتفسانند تا سرخ شود و نمک بر آن کنند سلیقون زرگون سرنج، اسفیداج سوخته خاکستر قلعی و سرب وقتی که سخت سوخته باشد سپیده، رنگی است که نقاشان بکار برند سرنج طبقی است بی کناره که در هنگام جشن بر دو دست میگیرند و بر هم میزنند تا از آن آواز بر آید سنج