جدول جو
جدول جو

معنی اوروت - جستجوی لغت در جدول جو

اوروت
((اُ))
برهنه، عریان
تصویری از اوروت
تصویر اوروت
فرهنگ فارسی معین
اوروت
برهنه، لخت، عریان، معرّیٰ، تهک، عور، متجرّد، ورت، پتی، لاج، رت، عاری، غوشت، لوت، لچ
اوروت کردن: پر کندن مرغ کشته
تصویری از اوروت
تصویر اوروت
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امروت
تصویر امروت
گلابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوروق
تصویر اوروق
ترکی خانواده دودمان خویشان خانواده دودمان خویشان اعقاب
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی دوده دودمان ترکی خانواده دودمان خویشان خانواده دودمان خویشان اعقاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اورور
تصویر اورور
رستنی ها نباتات (بیشتر در آیین زردشتی بکار میرود)،جمع اورورها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوروت
تصویر قوروت
ترکی کشک کشک
فرهنگ لغت هوشیار
((اُ وِ کُ))
نیمتنه گرم معمولاً از پارچه بادوام که روی لباس های دیگر پوشیده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اروت
تصویر اروت
لخت و برهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اورت
تصویر اورت
بسیار زیاد، بسیار، فراوان، به طور فراوان، جزیل، بی اندازه، غزیر، معتدٌ به، درغیش، موفّر، عدیده، متوافر، موفور، وافر، کثیر، خیلی، به غایت، مفرط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وروت
تصویر وروت
خشم و غضب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وروت
تصویر وروت
((وُ))
خشم، غضب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وروت
تصویر وروت
خشم، غضب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوروت کردن
تصویر اوروت کردن
پر کندن مرغ کشته
فرهنگ فارسی عمید