- اوروت ((اُ))
- برهنه، عریان
معنی اوروت - جستجوی لغت در جدول جو
- اوروت
- برهنه، لخت، عریان، معرّیٰ، تهک، عور، متجرّد، ورت، پتی، لاج، رت، عاری، غوشت، لوت، لچ
اوروت کردن: پر کندن مرغ کشته
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گلابی
ترکی خانواده دودمان خویشان خانواده دودمان خویشان اعقاب
ترکی دوده دودمان ترکی خانواده دودمان خویشان خانواده دودمان خویشان اعقاب
رستنی ها نباتات (بیشتر در آیین زردشتی بکار میرود)،جمع اورورها
ترکی کشک کشک
لخت و برهنه
بسیار زیاد، بسیار، فراوان، به طور فراوان، جزیل، بی اندازه، غزیر، معتدٌ به، درغیش، موفّر، عدیده، متوافر، موفور، وافر، کثیر، خیلی، به غایت، مفرط
خشم و غضب
خشم، غضب
پر کندن مرغ کشته