معنی اوروت - فرهنگ فارسی عمید
معنی اوروت
- اوروت اُوروت
- برهنه، لخت، عریان، معرّیٰ، تهک، عور، متجرّد، ورت، پتی، لاج، رت، عاری، غوشت، لوت، لچ
اوروت کردن: پر کندن مرغ کشته بِرِهنِه، لُخت، عُریان، مُعَرّیٰ، تَهَک، عور، مُتَجَرِّد، وَرت، پَتی، لاج، رَت، عاری، غوشت، لوت، لُچ
اوروت کردن: پر کندن مرغ کشته
فرهنگ فارسی عمید