- اورند (پسرانه)
- تخت پادشاهی، شکوه، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر لهراسپ شاه ایران و از نوادگان کی پیشتن پادشاه کیانی
معنی اورند - جستجوی لغت در جدول جو
- اورند
- مکر و فریب و خدعه
- اورند
- تخت پادشاهی، سریر، کنایه از فر و شکوه و زیبایی، شان و شوکت،
برای مثال سیاوش مرا خود چو فرزند بود / که با فرّ و با برز و اورند بود (فردوسی - ۴/۳۳۹)
فریب دادن، مکر و خدعه کردن، نادرستی کردن
- اورند ((اَ رَ))
- مکر، حیله
- اورند ((اَ رَ))
- فر، شکوه، شوکت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترجمه
خوشگلی، زیبائی، برق شمشیر
تخت پادشاهان، سریر
دعا و ذکرها
درخور، زیبا، لایق، سزاوار
مکر، حیله، فریب
کنایه از اورند
کنایه از اورند
وردها، ذکرها، دعاها، جمع واژۀ ورد
تجربه، امتحان، آزمایش، رنج، حسرت، آرزو، سحر، جادو، فریب، برای مثال همه مر تو را بند و تنبل فروخت / به اروند چشم خرد را بدوخت (فردوسی - ۲/۳۳۷) ، فر و شکوه، شوکت، تندی، تند و تیز، چالاک، نیرومند
درخور، شایسته، سزاوار، لایق، مناسب، ارزانی، سازوار، اندرخور، فراخور، باب، محقوق، خورا، فرزام، شایان، مستحقّ، شایگان، صالح، بابت برای مثال اگر به همتش اندر خورند بودی جای/ جهانش مجلس بودی سپهر شادروان (قطران - ۳۱۳)
تاجریزی، گیاهی پایا علفی پرشاخه و بالارونده با برگ های پهن و دندانه دار، گل های سفید و میوه های ریز و سرخ رنگ شبیه دانۀ انگور که در کنارۀ جنگل ها و ساحل رودخانه ها می روید و بلندیش تا دو متر می رسد، جوشاندۀ ساقه های آن در طب قدیم به عنوان معرق و تصفیه کنندۀ خون در طب به کار می رفته، انگور روباه، روباه رزک، روباه رزه، روباه تربک، روس انگروه، روس انگرده، سکنگور، سگنگور، سگ انگور، روپاس، بارج، پارج، اولنج، عنب الثعلب، لما، ثلثان، تاجریزی پیچ
عقل و دانش، سریر، تخت پادشاهی، کنایه از فر و شکوه و زیبایی، جاه و جلال، برای مثال جهان خیره ماند ز فرهنگ او / از آن برز و بالا و اورنگ او (عنصری - ۳۶۱)
افسون و نیرنگ، رود دجله
فر، شکوه، شأن
فریب دادن مکر و خدعه کردن
نادرستی کردن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، غدر کردن، گربه شانه کردن، چپ رفتن، نیرنگ ساختن، مکایدت کردن، تنبل ساختن، سالوسی کردن، نارو زدن، تبندیدن، حقّه زدن، گول زدن، پشت هم اندازی کردن، دستان آوردن، خدعه کردن، غدر داشتن، شید آوردن، فریفتن، ترفند کردن، کید آوردن، غدر اندیشیدن، مکر کردنبرای مثال ز روز واپسین آن کش خبر نیست / جز اورندیدنش کار دگر نیست (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۴)
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، غدر کردن، گربه شانه کردن، چپ رفتن، نیرنگ ساختن، مکایدت کردن، تنبل ساختن، سالوسی کردن، نارو زدن، تبندیدن، حقّه زدن، گول زدن، پشت هم اندازی کردن، دستان آوردن، خدعه کردن، غدر داشتن، شید آوردن، فریفتن، ترفند کردن، کید آوردن، غدر اندیشیدن، مکر کردن