مخفف انبوهی: نز انبهی تواند آمد بگوش بانگ نز دیدگان تواند رفتن برون نظر. مسعودسعد. گوسفندان گر بروننداز حساب زانبهیشان کی بترسد آن قصاب ؟ مولوی. بس سرای پر ز جمع و انبهی پیش چشم عاقبت بینان تهی. مولوی. ز انبهی ّ برگ پنهان گشته شاخ ز انبهی ّ گل نهان صحرا و کاخ. مولوی. و رجوع به انبوهی شود
مخفف انبوهی: نز انبهی تواند آمد بگوش بانگ نز دیدگان تواند رفتن برون نظر. مسعودسعد. گوسفندان گر بروننداز حساب زانبهیشان کی بترسد آن قصاب ؟ مولوی. بس سرای پر ز جمع و انبهی پیش چشم عاقبت بینان تهی. مولوی. ز انبهی ّ برگ پنهان گشته شاخ ز انبهی ّ گل نهان صحرا و کاخ. مولوی. و رجوع به انبوهی شود
حیله گری. مکاری. نیرنگ بازی: بیمار روزگار هم از اهل روزگار روی بهی ندید که جز روبهی ندید. خاقانی. ، ترسویی. جبن. جبان بودن: جور مکن که حاکمان جور کنند بر رهی شیر که پای بند شد تن بدهد به روبهی. نظامی. ترسم این پیر گرگ روبه باز گرگی و روبهی کند آغاز. نظامی. و رجوع به روباه و روباه بازی و روبهی کردن شود
حیله گری. مکاری. نیرنگ بازی: بیمار روزگار هم از اهل روزگار روی بهی ندید که جز روبهی ندید. خاقانی. ، ترسویی. جبن. جبان بودن: جور مکن که حاکمان جور کنند بر رهی شیر که پای بند شد تن بدهد به روبهی. نظامی. ترسم این پیر گرگ روبه باز گرگی و روبهی کند آغاز. نظامی. و رجوع به روباه و روباه بازی و روبهی کردن شود
بضم اول و سکون ثانی مجهول و کسر ثالث و ظهور هاء نام قریه ای است از قرای هرات و نزدیک بدان. (برهان) (آنندراج) (حبیب السیر چ قدیم ج 1 ص 379). و در معجم البلدان بفتح همزه ضبط شده و نسبت بدان اوبهی است. رجوع به معجم البلدان شود
بضم اول و سکون ثانی مجهول و کسر ثالث و ظهور هاء نام قریه ای است از قرای هرات و نزدیک بدان. (برهان) (آنندراج) (حبیب السیر چ قدیم ج 1 ص 379). و در معجم البلدان بفتح همزه ضبط شده و نسبت بدان اوبهی است. رجوع به معجم البلدان شود
حافظ سلطان علی اوبهی، از مردم متعین خراسان. مردی پاکیزه روزگار و صحبت دیده و خوش طبع است، و خطوط را نیک نویسد اما در لباس و عقد دستار بسیار تکلف میکند. او راست: بیستون را گر کند سیل فنا بنیاد سست کی تواند نقش شیرین از دل فرهاد شست ؟ (ترجمه مجالس النفائس ص 144). او راست: ’تحفهالاحباب’ در لغت فارسی و ’زبدهالتواریخ’. فرهنگ نورالدین تحفهالاحباب را در ضمن مدارک خود شمرده است. در مجالس المؤمنین ذکر او آمده و از زبدۀ او نقل کند. اوبهی منسوب به ’اوبه’ از اعمال هرات است. (الذریعه ج 3 ص 410)
حافظ سلطان علی اوبهی، از مردم متعین خراسان. مردی پاکیزه روزگار و صحبت دیده و خوش طبع است، و خطوط را نیک نویسد اما در لباس و عقد دستار بسیار تکلف میکند. او راست: بیستون را گر کند سیل فنا بنیاد سست کی تواند نقش شیرین از دل فرهاد شست ؟ (ترجمه مجالس النفائس ص 144). او راست: ’تحفهالاحباب’ در لغت فارسی و ’زبدهالتواریخ’. فرهنگ نورالدین تحفهالاحباب را در ضمن مدارک خود شمرده است. در مجالس المؤمنین ذکر او آمده و از زبدۀ او نقل کند. اوبهی منسوب به ’اوبه’ از اعمال هرات است. (الذریعه ج 3 ص 410)