جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اوبه

اوبه

اوبه
ترکی تیره ای از ترکان، تاژگاه (تاژ خیمه) بازگشت ترکی پشته توده، تاژ ترکمنی (تاژ خیمه برهان قاطع) چادر
فرهنگ لغت هوشیار

اوبه

اوبه
خیمه، چادر، آلاچق، جایی که طایفه ای چادرهای خود را برپا ساخته و در آنجا زندگانی کنند، کنایه از طایفه، ایل
اوبه
فرهنگ فارسی عمید

اوبه

اوبه
بضم اول و سکون ثانی مجهول و کسر ثالث و ظهور هاء نام قریه ای است از قرای هرات و نزدیک بدان. (برهان) (آنندراج) (حبیب السیر چ قدیم ج 1 ص 379). و در معجم البلدان بفتح همزه ضبط شده و نسبت بدان اوبهی است. رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا

اوبه

اوبه
اوب. بازگشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر). رجعت. بازگشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اوبه در اصطلاح اهل سلوک همان توبه است. (کشاف اصطلاحات الفنون).
لغت نامه دهخدا