جمع واژۀ حشا. آنچه در سینه و شکم باشد از دل و جگر و معده و روده. (غیاث). آنچه در شکم است از دل و جگر و سپرز. (وطواط). اندرونه: چون مار همه بر تن او بترکد اندام چون نار همه در شکمش خون شود احشا. مسعودسعد.
جَمعِ واژۀ حَشا. آنچه در سینه و شکم باشد از دل و جگر و معده و روده. (غیاث). آنچه در شکم است از دل و جگر و سپرز. (وطواط). اندرونه: چون مار همه بر تن او بترکد اندام چون نار همه در شکمش خون شود احشا. مسعودسعد.
بریان کردن گوشت چندان که خشک گردد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خشک کردن بریان. (تاج المصادر بیهقی) ، بهرۀ کسی گردانیدن چیزی را. و قوله تعالی: فقال اکفلنیها و عزنی فی الخطاب. (قرآن 23/38) ، پس گفت بهرۀ من کن او را غلبه کرد مرا به سخنی روباروی. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، برای کسی مال به ضمانت گذاشتن. (از اقرب الموارد)
بریان کردن گوشت چندان که خشک گردد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خشک کردن بریان. (تاج المصادر بیهقی) ، بهرۀ کسی گردانیدن چیزی را. و قوله تعالی: فقال اکفلنیها و عزنی فی الخطاب. (قرآن 23/38) ، پس گفت بهرۀ من کن او را غلبه کرد مرا به سخنی روباروی. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، برای کسی مال به ضمانت گذاشتن. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ هوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (مجمل اللغه). کامها. (مهذب الاسماء). آرزوهای نفس. (از آنندراج). خواهشها و آرزوهای نفس. (منتخب از غیاث اللغات) : میول و اهواء. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : هیبت و شوکت ایشان به آبادانی جهان و تألیف اهواء متعلق باشد. (کلیله و دمنه). همه از خلوص اهواء و صدق ولاءخدمت و طاعت او پیش گرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 397). اختلاف اهواء در میان ایشان ظاهر شد. (رشیدی)
جَمعِ واژۀ هوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (مجمل اللغه). کامها. (مهذب الاسماء). آرزوهای نفس. (از آنندراج). خواهشها و آرزوهای نفس. (منتخب از غیاث اللغات) : میول و اهواء. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : هیبت و شوکت ایشان به آبادانی جهان و تألیف اهواء متعلق باشد. (کلیله و دمنه). همه از خلوص اهواء و صدق ولاءخدمت و طاعت او پیش گرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 397). اختلاف اهواء در میان ایشان ظاهر شد. (رشیدی)
فروپوشانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برپوشانیدن. (تاج المصادر بیهقی). و منه قوله تعالی: ’فاغشیناهم فهم لایبصرون’ (قرآن 9/36). (از منتهی الارب) (آنندراج). پوشیدن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی).
فروپوشانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برپوشانیدن. (تاج المصادر بیهقی). و منه قوله تعالی: ’فاغشیناهم فهم لایبصرون’ (قرآن 9/36). (از منتهی الارب) (آنندراج). پوشیدن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی).
رشوه دادن. (منتهی الأرب). پاره دادن حاکم یا قاضی را، به رشدرسیده. - ارشد اولاد یا اولاد ارشد، آنکه در میانۀ اولاد کسی بارشدتر و باهوشتر از همه باشد. و در تداول عوام فارسی زبان، اسن و اکبر فرزندان: حسن بن علی علیهما السلام فرزند ارشد فاطمه بنت رسول صلوات اﷲ علیهاست. - صاحب منصب ارشد، صاحب منصبی که درجۀ او برتر از دیگران باشد. - طریق ارشد، به رشدتر. اقصد. راه راست تر. قریب تر بمطلب. (آنندراج)
رشوه دادن. (منتهی الأرب). پاره دادن حاکم یا قاضی را، به رشدرسیده. - ارشد اولاد یا اولاد ارشد، آنکه در میانۀ اولاد کسی بارشدتر و باهوشتر از همه باشد. و در تداول عوام فارسی زبان، اسن و اکبر فرزندان: حسن بن علی علیهما السلام فرزند ارشد فاطمه بنت رسول صلوات اﷲ علیهاست. - صاحب منصب ارشد، صاحب منصبی که درجۀ او برتر از دیگران باشد. - طریق ارشد، به رشدتر. اَقصد. راه راست تر. قریب تر بمطلب. (آنندراج)
گروههای مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، اهل بیوتات در حکومت عباسی اشراف و بزرگانی را میگفتند که از خاندان هاشم نباشند و بنی هاشم را اهل الخلیفه می گفتند و اعیان و اشرافی که بطریقی غیر از نسب بقریش نسبت می یافتند و از بنی هاشم نبودند اهل بیوتات خوانده میشدند، که آنان را از جانب خلیفه عطایا و رواتب بود لیکن نه بسان بنوهاشم. (تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 5ص 21) : جواب این فصل آن است که معلوم است در شهر قم که همه شیعه اند آثار اسلام و شعار دین و قوت اعتقاد چگونه باشد از جوامع...و مدرسه های معروف معمور... و نمازکنندگان به شب و اهل بیوتات از علوی و رضوی و تازی و دیالم و غیرهم. (نقض الفضائح ص 164)
گروههای مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، اهل بیوتات در حکومت عباسی اشراف و بزرگانی را میگفتند که از خاندان هاشم نباشند و بنی هاشم را اهل الخلیفه می گفتند و اعیان و اشرافی که بطریقی غیر از نسب بقریش نسبت می یافتند و از بنی هاشم نبودند اهل بیوتات خوانده میشدند، که آنان را از جانب خلیفه عطایا و رواتب بود لیکن نه بسان بنوهاشم. (تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 5ص 21) : جواب این فصل آن است که معلوم است در شهر قم که همه شیعه اند آثار اسلام و شعار دین و قوت اعتقاد چگونه باشد از جوامع...و مدرسه های معروف معمور... و نمازکنندگان به شب و اهل بیوتات از علوی و رضوی و تازی و دیالم و غیرهم. (نقض الفضائح ص 164)
زکام زده گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زکام گرفتن. زکام شدن. (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ طفل، بمعنی صغیر از هر چیز: هو یسعی لی فی اطفال الحوائج، یعنی در نیازهای خرد و از این معنی است: الاّ ان یعرّج بی طفل، یعنی نیاز اندک همچون: آتش روشن کردن یا خوردن خوراک یا برآوردن حاجت. (از اقرب الموارد). رجوع به طفل شود
زکام زده گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زکام گرفتن. زکام شدن. (از اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ طِفْل، بمعنی صغیر از هر چیز: هو یسعی لی فی اطفال الحوائج، یعنی در نیازهای خُرد و از این معنی است: الاّ ان یعرّج بی طفل، یعنی نیاز اندک همچون: آتش روشن کردن یا خوردن خوراک یا برآوردن حاجت. (از اقرب الموارد). رجوع به طِفْل شود