معنی افشاء - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با افشاء
افشاء
افشاء
فاش و آشکار کردن. و با لفظ کردن و شدن و دادن مستعمل است. (آنندراج). ظاهر و آشکار کردن. (از بهارعجم). بمعنی پراکنده گردانیدن و فاش کردن خبر و جز آن باشد. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
افشان
افشان
پاشیدن، آشفته و پریشان (در مورد زلف به کار می رود)، ریشه افشاندن
فرهنگ نامهای ایرانی
افشار
افشار
شریک، معاون، رقیق، نام ناحیهایی در کردستان (نگارش کردی: ههوشار)
فرهنگ نامهای ایرانی
افتاء
افتاء
فتوی دادن، در مسئله ای، وچردادن، (وچر فتوا) جوان شدن، فتوی دادن، حکم صادر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
افثاء
افثاء
سستی آوردن، مانده شدن، ماندگی سستی، شکستن گرما، افتادن دمه (دمه بخار مه)
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.