جدول جو
جدول جو

معنی احشاء

احشاء
آمار، شمار، دانشی که موضوع آن دسته بندی منظم امور اجتماعی است، جمع حشا، اندرونه، اعضای درونی بدن مانند، دل و جگر و معده و روده. احصائیه
تصویری از احشاء
تصویر احشاء
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با احشاء

احشاء

احشاء
دادن شتر ریزه. (منتهی الارب). شتر خرد و ریزه دادن، شنوانیدن مکروهی را، آزار کردن، بخشم آوردن. (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا

احشاء

احشاء
جَمعِ واژۀ حَشا. آنچه در سینه و شکم باشد از دل و جگر و معده و روده. (غیاث). آنچه در شکم است از دل و جگر و سپرز. (وطواط). اندرونه:
چون مار همه بر تن او بترکد اندام
چون نار همه در شکمش خون شود احشا.
مسعودسعد.
لغت نامه دهخدا

احصاء

احصاء
شمردن شماره کردن، بر شماری، به یاد سپردن، دریافتن شمردن تعدید شماره کردن ضبط کردن حفظ آمار گرفتن سرشماری کردن توضیح اصل این کلمه در عربی از حصی است بمعنی سنگریزه زیرا که با سنگریزه میشمرده اند و بعد مصدر احصاء از حصی ساخته شده است
فرهنگ لغت هوشیار

احیاء

احیاء
زنده شدن، نو جان شدن، جان گرفتن، جمع حی، زندگان، قبیله ها خاندانها. زنده کردن زنده گردانیدن، آباد کردن زمین زراعت کردن اراضی موات، شب را بعبادت گذرانیدن، زندگی زندگی از نو. یا شبهای احیاء. شبهای نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان (نزد شیعه)
فرهنگ لغت هوشیار