جدول جو
جدول جو

معنی اهداب - جستجوی لغت در جدول جو

اهداب
مژه ها، موی پلک چشم
تصویری از اهداب
تصویر اهداب
فرهنگ فارسی عمید
اهداب(اَ)
جمع واژۀ هدب.
لغت نامه دهخدا
اهداب(اِ تِ)
دراز وفروهشته شاخ گردیدن درخت. (منتهی الارب) (آنندراج). دراز گردیدن و فروهشته شاخ گردیدن. (ناظم الاطباء) ، ترسانیدن. (آنندراج) (المصادر زوزنی) ، شتافتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شتابانیدن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). شتاب رفتن. (المصادر زوزنی). بشتافتن. (تاج المصادر بیهقی) : و جأه قومه یهرعون الیه. (قرآن 78/11) ، راست کردن نیزه بسوی کسی و گذاشتن بدان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در بازکردن، راه را پاک نمودن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
اهداب
مژه چشم
تصویری از اهداب
تصویر اهداب
فرهنگ لغت هوشیار
اهداب
جمع هدب، مژه های چشم، برگ های نازک و باریک، ریشه باریک جامه
تصویری از اهداب
تصویر اهداب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اهداف
تصویر اهداف
هدف ها، غرض ها، مقصودها، نشانه های تیر، جمع واژۀ هدف
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ هدف به معنی نشانۀ تیر و جز آن. (ناظم الاطباء). رجوع به هدف شود، ساختمانهای عظیمی به شکل هرم مربعالقاعده که اقوام قدیم آنها را به عنوان مقبره و معبد می ساختند و معروفترین اهرام قدیم، اهرام مصر است. (از دائره المعارف فارسی).
- اهرام مصر، بناهای عظیمی که فراعنۀ مصر بعنوان خوابگاه ابدی خود میساختند. هر یک از فراعنه هرمی برای خود می ساخت تا پس از مرگ جسد مومیایی شدۀ او در آن محفوظ بماند. احتمال میدهند که در اغلب اهرام ابتدا اطاق جای جنازه را در دل سنگ می تراشیدند و ساختن هرم هر فرعون در زندگیش ادامه می یافت. از اهرام مصر قدیم 40 هرم باقی است که همه در مصر وسطی قرار دارد و معروفترین آنها سه هرم است که در ’جیزه’ نزدیک قاهره قرار دارد. مشهورترین فراعنۀ مصر سه پادشاه از سلسلۀ چهارم اند موسوم به کئوپس و کفرن و می کرینوس که در حدود28 قرن قبل از میلاد می زیسته اند. از روی ابنیۀ عظیم قائم و دائمی که سلاطین سه گانه مزبور بعنوان خوابگاه ابدی خود ساخته اند امروز می توان قیاس کرد که قدرتشان تا چه حد بوده است. این سه بنا بنام اهرام یا اهرام ثلاثه معروف است و به فاصله 10/000 ذرع از شمال منفیس نزدیک قریۀ جیزه برپای ایستاده. از این سه آنکه بلندتر است هرم کئوپس است که 146 ذرع ارتفاع داشته (ولی امروز بیش از 137 ذرع ندارد) و طول ضلع مورب آن به 227 ذرع می رسیده. این هرم عظیم ترین بنای سنگی است که در ربع مسکون وجود دارد. هرم کفرن، کمی از آن کوچکتر است و 136 ذرع بلندی دارد. هرم می کرینوس بسیار کوچکتر است و ارتفاع آن به 66 ذرع می رسد. سطح خارجی اهرام، پوششی از سنگ آهک داشته که بخوبی بر یکدیگرسوار شده و صیقلی نیز بوده ولی امروز تقریباً بکلی ریخته است. هرمان و هرمین به دو هرم بزرگتر از سه هرم مذکور اطلاق میشده است. (از دائره المعارف فارسی) (از فرهنگ فارسی معین). و نیز رجوع به برهان قاطع حاشیۀ ذیل هرم. و معجم البلدان و النقودالعربیه ص 56- 55 و حبیب السیر و فهرست آن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ هضب و جج هضبه. (از ناظم الاطباء). و رجوع به هضب و هضبه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان اهر با 517 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، اعتبار. (تاریخ بیهقی از یادداشت مؤلف). و رجوع به اندازه گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ زدب
لغت نامه دهخدا
(طَ رَسَ)
مهربان گردانیدن: احدب علیه.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ زَ)
به مهمانی خواندن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ تا)
بسخن درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج). بسخن درآمدن و تکلم کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سخت درافتادن در کاری و مستغرق شدن در آن.
لغت نامه دهخدا
(اِ دَ)
سخت گنده شدن نشان زخم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). سخت شدن ندبه (نشان زخم که بر پوست باقی ماند). (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شتابی کردن در دویدن و پریدن و در سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شتافتن در سخن و تک و پریدن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سخت آزمند گشن گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سخت آزمند گشن گشتن ناقه. مهدم، نعت است از آن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ هدم. جامۀ کهنه و در پی کرده یا خاص است به گلیم پشمینه. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جامه های کهنه. (مؤید). و رجوع به هدم شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
به پنجاه نزدیک گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به پنجاه نزدیک رسیدن. (آنندراج) ، ضعیف گردانیدن. (از اقرب الموارد) ، سخت پیر شدن. (مؤید)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ندبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نشانهای جراحت که بر پوست باقی باشند. (آنندراج). جمع واژۀ ندب، و ندب، جمع واژۀ ندبه است. (از اقرب الموارد). و رجوع به ندبه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شهداب
تصویر شهداب
انگبینه ما العسل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهباب
تصویر اهباب
جامه ژنده جامه پاره بیدار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهداء
تصویر اهداء
پیشکش، نیوتش، هدیه دادن، هدیه فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهدار
تصویر اهدار
پایمال کردن، هدر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهداف
تصویر اهداف
جمع هدف، نشانه تیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهدام
تصویر اهدام
جمع هدم، جامه های کهنه، گلیم های پشمینه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ندبه، داغ ها، نشان ها، بر پوست کندگی زخم، خود به سیج افکندن، به رنج افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الداب
تصویر الداب
خوی، کار، شیوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجداب
تصویر اجداب
خشکسالی بی بارانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهدار
تصویر اهدار
هدر ساختن، پامال کردن، مباح کردن خون کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اهداء
تصویر اهداء
((اِ))
هدیه دادن، هدیه فرستادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اهداف
تصویر اهداف
جمع هدف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احداب
تصویر احداب
((اِ))
گوژپشت گردانیدن، مهربانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اهداء
تصویر اهداء
پیش کش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اهداف
تصویر اهداف
آماج
فرهنگ واژه فارسی سره