معنی اهداب - فرهنگ فارسی معین
معنی اهداب
- اهداب
- جمع هدب، مژه های چشم، برگ های نازک و باریک، ریشه باریک جامه
تصویر اهداب
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با اهداب
اهداب
- اهداب
- دراز وفروهشته شاخ گردیدن درخت. (منتهی الارب) (آنندراج). دراز گردیدن و فروهشته شاخ گردیدن. (ناظم الاطباء) ، ترسانیدن. (آنندراج) (المصادر زوزنی) ، شتافتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شتابانیدن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). شتاب رفتن. (المصادر زوزنی). بشتافتن. (تاج المصادر بیهقی) : و جأه قومه یهرعون الیه. (قرآن 78/11) ، راست کردن نیزه بسوی کسی و گذاشتن بدان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در بازکردن، راه را پاک نمودن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
انداب
- انداب
- جمع ندبه، داغ ها، نشان ها، بر پوست کندگی زخم، خود به سیج افکندن، به رنج افکندن
فرهنگ لغت هوشیار