جایی که دارای انواع نقش و نگار و صورت ها و کارهای نقاشی باشد، کارگاه نقاشی، برای مثال این هست همان ایوان کز نقش رخ مردم / خاک در او بودی دیوار نگارستان (خاقانی - ۳۵۹)
جایی که دارای انواع نقش و نگار و صورت ها و کارهای نقاشی باشد، کارگاه نقاشی، برای مِثال این هست همان ایوان کز نقش رخ مردم / خاک در او بودی دیوار نگارستان (خاقانی - ۳۵۹)
قبرستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد وادی خاموشان، غریبستان، مقبره، گورسان، کرباس محلّه، گوردان، مروزنه، مرزغن، ستودان
قَبرِستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد وادی خاموشان، غَریبِستان، مَقبَره، گورسان، کَرباس مَحَلِّه، گوردان، مَروَزَنه، مَرزَغَن، سُتودان
آلتی که در آن انگوررا جهت ساختن شراب می فشارند. (فرهنگ فارسی معین) ، هیجان. (ناظم الاطباء) ، بعث. نشور. قیامت. حشر. نشر. رستاخیز. (یادداشت مؤلف) : ره دینش آنست کز هر گناه بتابی و فرمانش داری نگاه... بدانی که انگیزش است وشمار همیدون بپول صراطت گذار. (گرشاسب نامه ص 302). ، طبع. طبیعت. (یادداشت مؤلف) : ز انگیزش و ساخت فرق است چند که این نخل کار است و آن نخلبند. ناصرخسرو. ، تاخت و تاز. (از حاشیۀ شرفنامۀ چ وحید ص 412) : به انگیزش از آسمان کم نبود صبا مرد میدان او هم نبود. نظامی (شرفنامه ص 412). ، برپا داشتن. برپا ساختن: به انگیزش فتنه آغاز کرد بدی گفت و نیکی همه راز کرد. ؟ (از یادداشت مؤلف). - انگیزش کردن، تحریک کردن. وادار کردن: ابویزید خالد بن محمد بن یحیی بندار کرمان بود و نامه همی نبشت سوی مقتدر اندر حدیث سیستان و او را اندرآن باب انگیزش محمد بن حمدان برنده (؟) همی کرد. (تاریخ سیستان صص 302-303). - انگیزش گر، محرک. (یادداشت مؤلف)
آلتی که در آن انگوررا جهت ساختن شراب می فشارند. (فرهنگ فارسی معین) ، هیجان. (ناظم الاطباء) ، بعث. نشور. قیامت. حشر. نشر. رستاخیز. (یادداشت مؤلف) : ره دینش آنست کز هر گناه بتابی و فرمانش داری نگاه... بدانی که انگیزش است وشمار همیدون بپول صراطت گذار. (گرشاسب نامه ص 302). ، طبع. طبیعت. (یادداشت مؤلف) : ز انگیزش و ساخت فرق است چند که این نخل کار است و آن نخلبند. ناصرخسرو. ، تاخت و تاز. (از حاشیۀ شرفنامۀ چ وحید ص 412) : به انگیزش از آسمان کم نبود صبا مرد میدان او هم نبود. نظامی (شرفنامه ص 412). ، برپا داشتن. برپا ساختن: به انگیزش فتنه آغاز کرد بدی گفت و نیکی همه راز کرد. ؟ (از یادداشت مؤلف). - انگیزش کردن، تحریک کردن. وادار کردن: ابویزید خالد بن محمد بن یحیی بندار کرمان بود و نامه همی نبشت سوی مقتدر اندر حدیث سیستان و او را اندرآن باب انگیزش محمد بن حمدان برنده (؟) همی کرد. (تاریخ سیستان صص 302-303). - انگیزش گر، محرک. (یادداشت مؤلف)
انگلیس. کشور اروپایی دارای 130350 کیلومتر مربع وسعت و در حدود 42 میلیون نفر جمعیت است که قسمت اعظم بریتانیای کبیر را اشغال کرده است و هستۀ مرکزی بریتانیا را تشکیل میدهد. انگلستان از شمال به اسکاتلند و از مغرب به ویلزمحدود است. سواحل شرقی آن دریای شمال و سواحل جنوبی آن دریای مانش و سواحل غربی اقیانوس اطلس و دریای ایرلند است. دریای مانش و دریای شمال آنرا از اروپا جدا می کنند. ترقی انگلستان مرهون آب و هوای معتدل، سهولت دفاع در مقابل مهاجمات خارجی و سهل الوصول بودن از طریق بنادر جنوبی و شرقی و دهانۀ رودخانه های غربی بوده است. قسمتهای جنوبی و جنوب شرقی انگلستان پست و حاصلخیز است. در اراضی پست انگلستان بسیاری از غلات بعمل می آید ولی فقط عده نسبهً کمی از سکنه بزراعت اشتغال دارند و قسمت عمده مواد غذایی از خارج کشور می آید و حیات اقتصادی کشور بر صنایع آن استوار است. بواسطۀ فراوانی زغال سنگ در انگلستان صنایع بسیار ترقی کرده است. صنعتهای پارچه بافی و ماشین سازی در درجۀ اول اهمیت است. واردات انگلستان غلات، گوشت، دامهای زنده، کره، لبنیات، قند، پنبه، پشم، فلزات و مواد دیگر است. صادرات آن بیشتر مصنوعات کارخانه های آن کشور مانند نخ، پارچه های نخی، مصنوعات آهنی و فولادی، اقسام ماشینها، خطوط آهن، کشتی، اتومبیل و غیره است. پایتخت انگلستان لندن و شهرها و بنادر مهم آن عبارت است از بیرمنگام، گلاسگو، لیورپول، منچستر، شفیلد، لیدز، ادینبارو (ادمبورگ) ، بریستول، نیوکاسل، برادفورد. حکومت انگلستان، مشروطۀ سلطنتی و دارای دو مجلس میباشد: مجلس لردها که از اسقفها، دوکها، مارکی ها و بارونها تشکیل می گردد و 801 تن عضو دارد. مجلس عوام 630 تن نماینده دارد که با رأی مخفی انتخاب می شوند. انگلستان و اسکاتلند و ایرلند شمالی مملکت متحد بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی را تشکیل میدهند. قوه مقننه و حکومت واقعی در دست پارلمان است. قوه مجریه اسماً در دست مقام سلطنت میباشد اما واقعاً در دست دولت است که در مقابل پارلمان مسؤول میباشد. تعلیمات متوسطه و ابتدائی بین 5 و 15 سال مجانی و اجباری است. انگلستان یازده دانشگاه دارد که قدیمترین و معروفترین آنها دانشگاه آکسفورد و دانشگاه کمبریج است. مذهب رسمی انگلستان پروتستان اسقفی است. قبل از جنگ جهانی دوم مستعمرات انگلستان از همه کشورهای بزرگ دنیا بیشتر بود بطوری که مساحت مستعمرات آن به 36 میلیون کیلومتر مربع بالغ می شد و جمعیت آنها در حدود 450 میلیون یعنی یک چهارم جمعیت کرۀ ارض بود ولی از سال 1964 ببعد در مستعمرات و تحت الحمایه های انگلستان در آسیا و نقاط دیگر جهان جنبشهایی بوجود آمد وبسیاری از مستعمرات آزادی و استقلال یافتند. (از دایرهالمعارف فارسی) (از فرهنگ فارسی معین، اعلام). و رجوع به ’انگلیس در هشت قرن پیش’ ترجمه عبدالله انصاری، ’انگلستان چگونه اداره می شود’ ترجمه مصطفوی، ’تفوق انگلوساکسون مربوط به چیست’ ترجمه علی دشتی، ’انگلیسیها در انگلستان’ ترجمه احمد فرامرزی، ’سرزمین و مردم انگلستان’ ترجمه محمد سجادی، ’تاریخ بریتانیای کبیر’ ترجمه احمد تاج بخش و تاریخ آلبر ماله شود
انگلیس. کشور اروپایی دارای 130350 کیلومتر مربع وسعت و در حدود 42 میلیون نفر جمعیت است که قسمت اعظم بریتانیای کبیر را اشغال کرده است و هستۀ مرکزی بریتانیا را تشکیل میدهد. انگلستان از شمال به اسکاتلند و از مغرب به ویلزمحدود است. سواحل شرقی آن دریای شمال و سواحل جنوبی آن دریای مانش و سواحل غربی اقیانوس اطلس و دریای ایرلند است. دریای مانش و دریای شمال آنرا از اروپا جدا می کنند. ترقی انگلستان مرهون آب و هوای معتدل، سهولت دفاع در مقابل مهاجمات خارجی و سهل الوصول بودن از طریق بنادر جنوبی و شرقی و دهانۀ رودخانه های غربی بوده است. قسمتهای جنوبی و جنوب شرقی انگلستان پست و حاصلخیز است. در اراضی پست انگلستان بسیاری از غلات بعمل می آید ولی فقط عده نسبهً کمی از سکنه بزراعت اشتغال دارند و قسمت عمده مواد غذایی از خارج کشور می آید و حیات اقتصادی کشور بر صنایع آن استوار است. بواسطۀ فراوانی زغال سنگ در انگلستان صنایع بسیار ترقی کرده است. صنعتهای پارچه بافی و ماشین سازی در درجۀ اول اهمیت است. واردات انگلستان غلات، گوشت، دامهای زنده، کره، لبنیات، قند، پنبه، پشم، فلزات و مواد دیگر است. صادرات آن بیشتر مصنوعات کارخانه های آن کشور مانند نخ، پارچه های نخی، مصنوعات آهنی و فولادی، اقسام ماشینها، خطوط آهن، کشتی، اتومبیل و غیره است. پایتخت انگلستان لندن و شهرها و بنادر مهم آن عبارت است از بیرمنگام، گلاسگو، لیورپول، منچستر، شفیلد، لیدز، ادینبارو (ادمبورگ) ، بریستول، نیوکاسل، برادفورد. حکومت انگلستان، مشروطۀ سلطنتی و دارای دو مجلس میباشد: مجلس لردها که از اسقفها، دوکها، مارکی ها و بارونها تشکیل می گردد و 801 تن عضو دارد. مجلس عوام 630 تن نماینده دارد که با رأی مخفی انتخاب می شوند. انگلستان و اسکاتلند و ایرلند شمالی مملکت متحد بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی را تشکیل میدهند. قوه مقننه و حکومت واقعی در دست پارلمان است. قوه مجریه اسماً در دست مقام سلطنت میباشد اما واقعاً در دست دولت است که در مقابل پارلمان مسؤول میباشد. تعلیمات متوسطه و ابتدائی بین 5 و 15 سال مجانی و اجباری است. انگلستان یازده دانشگاه دارد که قدیمترین و معروفترین آنها دانشگاه آکسفورد و دانشگاه کمبریج است. مذهب رسمی انگلستان پروتستان اسقفی است. قبل از جنگ جهانی دوم مستعمرات انگلستان از همه کشورهای بزرگ دنیا بیشتر بود بطوری که مساحت مستعمرات آن به 36 میلیون کیلومتر مربع بالغ می شد و جمعیت آنها در حدود 450 میلیون یعنی یک چهارم جمعیت کرۀ ارض بود ولی از سال 1964 ببعد در مستعمرات و تحت الحمایه های انگلستان در آسیا و نقاط دیگر جهان جنبشهایی بوجود آمد وبسیاری از مستعمرات آزادی و استقلال یافتند. (از دایرهالمعارف فارسی) (از فرهنگ فارسی معین، اعلام). و رجوع به ’انگلیس در هشت قرن پیش’ ترجمه عبدالله انصاری، ’انگلستان چگونه اداره می شود’ ترجمه مصطفوی، ’تفوق انگلوساکسون مربوط به چیست’ ترجمه علی دشتی، ’انگلیسیها در انگلستان’ ترجمه احمد فرامرزی، ’سرزمین و مردم انگلستان’ ترجمه محمد سجادی، ’تاریخ بریتانیای کبیر’ ترجمه احمد تاج بخش و تاریخ آلبر ماله شود
دهی است از دهستان دیزمار غربی بخش ورزقان شهرستان اهر، در 23هزارگزی مغرب ورزقان، در منطقه ای کوهستانی و معتدل هوا واقع است و 511تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و چشمه، محصولش غلات وحبوبات و میوه های سردرختی، شغل اهالی زراعت و گله داری و فرش بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان دیزمار غربی بخش ورزقان شهرستان اهر، در 23هزارگزی مغرب ورزقان، در منطقه ای کوهستانی و معتدل هوا واقع است و 511تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و چشمه، محصولش غلات وحبوبات و میوه های سردرختی، شغل اهالی زراعت و گله داری و فرش بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
نام رستنی باشد. (آنندراج) ، بلندشده. (ناظم الاطباء). افراخته شده. (ناظم الاطباء). بر پا شده: پسر دانست که دل آویختۀ اوست و این گرد بلا انگیختۀ او. سعدی (گلستان). - انگیخته کردن، برپا کردن: قصد آن دارد که پل تباه کند تا لب آب بگیرد و فسادی کند انگیخته بس بزرگ. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 578). ، تحریک شده. (ناظم الاطباء). برشورانیده. شورانیده شده. (ناظم الاطباء) ، مبعوث. (یادداشت مؤلف) ، جهانیده. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) ، برجسته. (یادداشت مؤلف). برآمده. برجسته. مجسمه مانند: نقاش چابک دست از قلم صورتها انگیزد و بپردازد چنانکه بنظر انگیخته نماید و مسطح باشد و دیگری مسطح نماید و انگیخته باشد. (کلیله و دمنه). تماثیل جمع تمثال باشد و هو تفعال من المثال والمثل مرادصورت انگیخته است. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 4 ص 357)، لعبت. بت. (از آنندراج)
نام رستنی باشد. (آنندراج) ، بلندشده. (ناظم الاطباء). افراخته شده. (ناظم الاطباء). بر پا شده: پسر دانست که دل آویختۀ اوست و این گرد بلا انگیختۀ او. سعدی (گلستان). - انگیخته کردن، برپا کردن: قصد آن دارد که پل تباه کند تا لب آب بگیرد و فسادی کند انگیخته بس بزرگ. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 578). ، تحریک شده. (ناظم الاطباء). برشورانیده. شورانیده شده. (ناظم الاطباء) ، مبعوث. (یادداشت مؤلف) ، جهانیده. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) ، برجسته. (یادداشت مؤلف). برآمده. برجسته. مجسمه مانند: نقاش چابک دست از قلم صورتها انگیزد و بپردازد چنانکه بنظر انگیخته نماید و مسطح باشد و دیگری مسطح نماید و انگیخته باشد. (کلیله و دمنه). تماثیل جمع تمثال باشد و هو تفعال من المثال والمثل مرادصورت انگیخته است. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 4 ص 357)، لعبت. بت. (از آنندراج)
محل انبار. جایی که در آن انبارهایی ساخته باشند: این دیه در قدیم انبارستان بوده است زیرا که انبارهای عجم بدین دیه بوده است. (تاریخ قم ص 64) ، مشرک. (فرهنگ فارسی معین)
محل انبار. جایی که در آن انبارهایی ساخته باشند: این دیه در قدیم انبارستان بوده است زیرا که انبارهای عجم بدین دیه بوده است. (تاریخ قم ص 64) ، مشرک. (فرهنگ فارسی معین)
قبرستان. (آنندراج). مرزغن. مرغزن. (برهان). بلد. جبّان. جبّانه. (منتهی الارب). مقبره (م ب ر / م ب ر / م ب ر) . (ترجمان القرآن) (دهار) (منتهی الارب). مقبره. (منتهی الارب) : هر آنکو زاغ باشد رهنمایش به گورستان بود پیوسته جایش. (ویس و رامین). گفت این مشتی اوباشند... از هر جایی فرازآمده به یک ساعت از ایشان گورستانی توان کرد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 42). بدیدم اینها به پای خویش به گورستان آمده اند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 435). چه دوم بیهده سوی بستان خود همی یابمش به گورستان. سنایی. چو آهو سبزه ای بر کوه دیده ز شورستان به گورستان رمیده. نظامی. رجوع به گور شود. - امثال: نه نه نه نه پستان، پستان برود گورستان. رجوع به امثال و حکم ج 4 ص 1857 شود. این مرده و این گورستان. (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 337)
قبرستان. (آنندراج). مرزغن. مرغزن. (برهان). بَلَد. جَبّان. جَبّانه. (منتهی الارب). مقبره (م َ ب َ رَ / م ُ ب َ رَ / م َ ب ِ رَ) . (ترجمان القرآن) (دهار) (منتهی الارب). مَقْبَره. (منتهی الارب) : هر آنکو زاغ باشد رهنمایش به گورستان بود پیوسته جایش. (ویس و رامین). گفت این مشتی اوباشند... از هر جایی فرازآمده به یک ساعت از ایشان گورستانی توان کرد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 42). بدیدم اینها به پای خویش به گورستان آمده اند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 435). چه دَوَم بیهده سوی بستان خود همی یابمش به گورستان. سنایی. چو آهو سبزه ای بر کوه دیده ز شورستان به گورستان رمیده. نظامی. رجوع به گور شود. - امثال: نه نه نه نه پستان، پستان برود گورستان. رجوع به امثال و حکم ج 4 ص 1857 شود. این مرده و این گورستان. (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 337)
جای نقش و نگار. محل پرنقش وتصویر. (فرهنگ فارسی معین). کنایه از باغ پرگل وگیاه رنگارنگ: خجسته خواجۀ والا در آن زیبا نگارستان گرازان روی سنبل ها و تازان زیر عرعرها. منوچهری. از وفا رنگی نیابی در نگارستان چرخ رنگ خود بگذار بوئی هم نخواهی یافتن. خاقانی. گشتی از نعل او شکارستان نقش بر نقش چون نگارستان. نظامی. حاجت صورت نبودآئینه هست گر نگارستان تماشا می کند. سعدی. کاشکی پرده برافتادی از آن منظر حسن تا همه خلق ببینند نگارستان را. سعدی. در تماشای پری رویان اقلیم خیال دیده گر بر هم نهی چشمت نگارستان شود. حکیم (از آنندراج). ، نقاش خانه. (یادداشت مؤلف). کارگاه نقاشی. (فرهنگ فارسی معین) : بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت گرچه نبود در نگارستان خط مشکین غریب. حافظ. ، خانه به نقش و نگار آراسته شده و نقاشی کرده شده. (ناظم الاطباء). کاخ منقوش و مصور. (فرهنگ فارسی معین). خانه به نگارکرده. خانه منقش. خانه مزین به نقش ها. (یادداشت مؤلف) : این است همان ایوان کز نقش رخ مردم خاک در او بودی دیوار نگارستان. خاقانی. تا نگارستان نخوانی طارم ایام را کز برون سو زرنگار است از درون سو خاکدان. خاقانی. در نگارستان صورت ترک حظ نفس کن تا شوی در عالم تحقیق برخوردار دل. سعدی. جمله شیران و شکاران نگارستانت فارغ از حمله و ایمن ز کمند و ز کمین. سلمان ساوجی. - نگارستان چین، نگار خانه چین. نگارستان چین را در داستانها موضعی در چین پنداشته اندپر از تصاویر طرفه و نقش و نگار بدیع، و همان است که به نام نگارخانه خوانده اند. در داستان ’دژ هوش ربا’نگارستان شهری پرنقش ونگار در سرحد چین معرفی شده است. این شهرت از آنجا پیدا شده که چینیان در انواع نقاشی و مخصوصاً مینیاتور از دیرباز مهارتی خاص داشته اند. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : هست آن پر در نگارستان چین اطلبوا العلم ولو بالصین ببین. عطار
جای نقش و نگار. محل پرنقش وتصویر. (فرهنگ فارسی معین). کنایه از باغ پرگل وگیاه رنگارنگ: خجسته خواجۀ والا در آن زیبا نگارستان گرازان روی سنبل ها و تازان زیر عرعرها. منوچهری. از وفا رنگی نیابی در نگارستان چرخ رنگ خود بگذار بوئی هم نخواهی یافتن. خاقانی. گشتی از نعل او شکارستان نقش بر نقش چون نگارستان. نظامی. حاجت صورت نبودآئینه هست گر نگارستان تماشا می کند. سعدی. کاشکی پرده برافتادی از آن منظر حسن تا همه خلق ببینند نگارستان را. سعدی. در تماشای پری رویان اقلیم خیال دیده گر بر هم نهی چشمت نگارستان شود. حکیم (از آنندراج). ، نقاش خانه. (یادداشت مؤلف). کارگاه نقاشی. (فرهنگ فارسی معین) : بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت گرچه نبود در نگارستان خط مشکین غریب. حافظ. ، خانه به نقش و نگار آراسته شده و نقاشی کرده شده. (ناظم الاطباء). کاخ منقوش و مصور. (فرهنگ فارسی معین). خانه به نگارکرده. خانه منقش. خانه مزین به نقش ها. (یادداشت مؤلف) : این است همان ایوان کز نقش رخ مردم خاک در او بودی دیوار نگارستان. خاقانی. تا نگارستان نخوانی طارم ایام را کز برون سو زرنگار است از درون سو خاکدان. خاقانی. در نگارستان صورت ترک حظ نفس کن تا شوی در عالم تحقیق برخوردار دل. سعدی. جمله شیران و شکاران نگارستانت فارغ از حمله و ایمن ز کمند و ز کمین. سلمان ساوجی. - نگارستان چین، نگار خانه چین. نگارستان چین را در داستانها موضعی در چین پنداشته اندپر از تصاویر طرفه و نقش و نگار بدیع، و همان است که به نام نگارخانه خوانده اند. در داستان ’دژ هوش ربا’نگارستان شهری پرنقش ونگار در سرحد چین معرفی شده است. این شهرت از آنجا پیدا شده که چینیان در انواع نقاشی و مخصوصاً مینیاتور از دیرباز مهارتی خاص داشته اند. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : هست آن پر در نگارستان چین اطلبوا العلم ولو بالصین ببین. عطار
اگر در گورستان می رفت، دلیل که درویش شود. جابر مغربی دیدن گورستان در خواب، دلیل صحبت است با جاهلان که دین و دنیای ایشان به فساد بود. محمد بن سیرین دیدن گورستان بر سه وجه است. اول: غم. دوم: زندان. سوم: محنت. اگر دید گورستان را زیارت می کرد، دلیل که اهل زندان را دلداری کند.
اگر در گورستان می رفت، دلیل که درویش شود. جابر مغربی دیدن گورستان در خواب، دلیل صحبت است با جاهلان که دین و دنیای ایشان به فساد بود. محمد بن سیرین دیدن گورستان بر سه وجه است. اول: غم. دوم: زندان. سوم: محنت. اگر دید گورستان را زیارت می کرد، دلیل که اهل زندان را دلداری کند.