جدول جو
جدول جو

معنی انگام - جستجوی لغت در جدول جو

انگام
هنگام، وقت، زمان، موقع، فصل، گاه
تصویری از انگام
تصویر انگام
فرهنگ فارسی عمید
انگام(اَ)
موسم. وقت. هنگام. (از برهان قاطع) (ازآنندراج). هنگام و وقت. (ناظم الاطباء) :
چه انگام سرسبزی تست و شهری
سیه گشته زین ماتم ناگهانی.
کمال اسماعیل (از انجمن آرا).
ای به انگام شداید کرمت عدت من
وی بهر حال مربی و ولی نعمت من.
کمال اسماعیل.
همه ثابت قدم انگام کوشش
همه در وقت راحت لذت افزای.
کمال اسماعیل (در تعریف دندان) ، بیلی پهن که با آن زمین را هموار کنند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
انگام
هنگام
تصویری از انگام
تصویر انگام
فرهنگ لغت هوشیار
انگام
هنگام
تصویری از انگام
تصویر انگام
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انگاز
تصویر انگاز
ادات، آلت، افزار، برای مثال او کمند انداخت و ما را برکشید / ما به دست صانع، انگاز آمدیم (مولوی۲ - ۶۱۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگامه
تصویر انگامه
هنگامه، جمعیت مردم، معرکه، فریاد و غوغا، هیاهو، وقت، زمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگار
تصویر انگار
انگاشتن، پسوند متصل به واژه به معنای انگارنده مثلاً سهل انگار،
گویی، به نظر می رسد، بپندار، تصور کن
انگار کردن: پندار کردن، فرض کردن، گمان کردن، خیال کردن
انگارنه انگار: هنگامی گفته می شود که شخصی خود را ناآگاه جلوه می دهد و اتفاقی را نادیده می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انعام
تصویر انعام
چارپایان، ستور چرنده، جمع واژۀ نعم
ششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۶۵ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندام
تصویر اندام
تن، بدن، جسم، قد و قامت، در علم زیست شناسی عضو بدن، عضوی که ظاهر باشد، کنایه از قاعده و روش صحیح، کنایه از کار آراسته و بانظام
اندام دادن: کنایه از آراستن، نظم و ترتیب دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انعام
تصویر انعام
نعمت دادن، بخشیدن چیزی به کسی از راه نیکوکاری، بخشش شخص بزرگ به کوچک تر از خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجام
تصویر انجام
اجرا کردن، پایان، آخر، عاقبت
جمع واژۀ نجم، ستارگان
انجام دادن: اجرا کردن، پایان دادن، به پایان رساندن، سامان دادن
انجام شدن: به پایان رسیدن، تمام شدن
انجام یافتن: پایان یافتن، به پایان رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هنگام
تصویر هنگام
وقت، زمان، موقع، فصل، گاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگوم
تصویر انگوم
انگم، مادۀ چسبناک که از تنه و شاخۀ برخی درختان میوه دار بیرون می آید و سفت می شود، صمغ درخت زنج، ازدو
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
برآمدن و طلوع شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آشکار شدن. و برآمدن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ مَ / مِ)
مجمع و انجمن بازیگران و قصه خوانان. هنگامه. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). مجمع و انجمن بازیگران و قصه خوانان و هرجا که محل اجتماع باشد و بر محل جنگ نیز اطلاق کنند. (انجمن آرا) (آنندراج). هنگامه. (صحاح الفرس) :
انگامه ایست گرم ز شکر عواطفت
هرکوی و برزنی که من آنجا فرارسم.
کمال اسماعیل (از انجمن آرا).
لغت نامه دهخدا
تصویری از انعام
تصویر انعام
نعمت دادن، افزودن، بخشیدن چیزی به کسی از راه نیکوکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هنگام
تصویر هنگام
وقت و زمان و گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصور پندار، کارناتمام طرح انگاره، در ترکیب بمعنی (انگارنده) آید یعنی پندارنده تصور کننده: سهل انگار، فرض کن و آن بجای ادات تشبیه بکار رود گویی پنداری: (زن برادر انسان چنان رفتار میکند که انگار آدم عضو زائد خانواده و بحق او تعدی کرده است) (دشتی. فتنه) یا انگار نه انگار. موضوع را نادیده فرض کن، مثل اینکه هرگز نبود گویی وجود نداشت (در مورد نفی استعمال میشود)، یا انگارچیزی را کردن، از آن صرفنظر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
صمغ و ماده چسبنده لزجی که از درختان مخصوصا درختان آلو و آلوچه و گوجه خارج میشود و در برابر هوا انجماد می یابد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگامه
تصویر انگامه
هنگامه مجمع و انجمن بازیگران و قصه خوانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندام
تصویر اندام
بدن و تن، کالبد، جسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجام
تصویر انجام
انتها، آخرهرکار، اتمام کار، آخر کار، فرجام، پایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انظام
تصویر انظام
به گونه رمن رشته توده ریگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگامه
تصویر انگامه
((اَ مِ))
هنگامه، مجمع و انجمن بازیگران و قصه خوانان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگار
تصویر انگار
((اِ))
گمان، پندار، طرح ناتمام، گویی، پنداری، نه، تکیه کلامی دال بر بیهودگی کاری یا نفی مطلق تاثیر چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندام
تصویر اندام
تن، بدن، قد و قامت، هر یک از اعضای بدن، عضو
اندام تناسلی: قسمت های دستگاه تناسلی جانوران که در عمل جفت گیری و تولید مثل شرکت دارند
اندام حسی: هر یک از اندام های تخصصی مانند، چشم، گوش، زبان و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انجام
تصویر انجام
پایان، انتها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انعام
تصویر انعام
((اِ))
نعمت بخشیدن، دهش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انعام
تصویر انعام
((اَ))
جمع نعم، چارپایان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هنگام
تصویر هنگام
((هِ))
وقت، زمان، موسم، فصل، زمان مرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هنگام
تصویر هنگام
اثناء، موقع، آن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انجام
تصویر انجام
اتمام، پایان، سرانجام، اعمال، ایفا، ختم شدن، آخر، اجرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اندام
تصویر اندام
عضو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انگار
تصویر انگار
فرض
فرهنگ واژه فارسی سره
جایزه، پاداش
دیکشنری اردو به فارسی