- انهماک
- جد و کوشش کردن در کاری کوشیدن در کاری سخت سر گرم شدن بامری پای افشردن، ستیزه کردن، پافشاری
معنی انهماک - جستجوی لغت در جدول جو
- انهماک
- کوشیدن در کاری، سخت سرگرم شدن به کاری و مبالغه کردن درآن
- انهماک ((اِ هِ))
- کوشیدن در کاری، ستیزه کردن، سرگرم بودن به کاری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیر شدن، گداخته شدن: پیه یا یخ، پخته شدن چون سبزی
فشرده شدن، همزه نهادن
فرو ریختن ریزان شدن آب
کهنه شدن جامه، دریدن جامه
خود به کشتن دادن مرگ خواست
دریدن شکافته شدن چون پرده
شکسته شدن، ویران شدن، فروریختن، ریخته شدن آب یا باران، روان گردیدن اشک
ویرانگری، نابودی، ویران کردن
همراه
بستناکی، یخ زدن، بستانکی
فسردن بسته شدن ماسیدن هسیرش: تنها برای آب یخ بستن افسردن بسته شدن جامد گردیدن
به باد دشنام گرفتن، پیر گشتن
فرو نشستن آماس
نابخردی، گولیدن (احمق شدن)، فروتنی، سرد بازاری
ترنجیدگی لاغری ازتپ، آلودن آزرم دیگری (آزرم حرمت) ترنجیده و لاغر ساختن تب، زشت و آلوده شدن، زشت و آلوده کردن ناموس کسی را دریدن پرده ناموس کسی را
باز بستن، افزون شدن، بالیدگی، بالا رفتن، پریدن به جای دگر نسبت دادن بکسی باز بستن، منسوب شدن، وابستگی
برکنده شدن بریده شدن
سر به هم آوردن زخم، به شدن بهبودی یافتن به شدنبهبود یافتن (زخم) سر بهم آوردن (جراحت)، بهبود سر بهم آوردگی
درآمدن، یگانگی در آمدن در امری داخل شدن، استوار شدن
هموار گردیدن ویران شدن
درونش درون رفتن داخل شدن در رشته در آمدن در آمدن (در چیزی) وارد شدن (در دسته و گروهی)، برشته کشیده شدن، در جماعتی از مردم وارد شدن
آب و گداخته شدن گداختگی گداخته شدن: زر و سیم و دیگر توپال ها گداخته شدن ذوب شدن
بسته شدن، استوار شدن
شکستن ویران شدن، روان گردیدن آب یااشک باریدن
پست شدن، فراموشیدن، پنهانی رفتن
تحلیل رفتن غذا، هضم شدن
شکسته شدن کوفته شدن
شکسته گردیدن، پیچیده شدن
خرد و شکسته شدن