جدول جو
جدول جو

معنی انهمار

انهمار((اِ هِ))
ریخته شدن آب یا باران، ویران شدن، فرو ریختن
تصویری از انهمار
تصویر انهمار
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با انهمار

انهمار

انهمار
شکسته شدن، ویران شدن، فروریختن، ریخته شدن آب یا باران، روان گردیدن اشک
انهمار
فرهنگ فارسی عمید

انهمار

انهمار
ریزان شدن آب. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، (اصطلاح منطقی) جَمعِ واژۀ نوع در برابر جنس و فصل. رجوع به نوع در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

انهماک

انهماک
جد و کوشش کردن در کاری کوشیدن در کاری سخت سر گرم شدن بامری پای افشردن، ستیزه کردن، پافشاری
فرهنگ لغت هوشیار

انغمار

انغمار
در آب فرو رفتن باب فرو شدن، فرو رفتن در کاری، فرو رفتگی
انغمار
فرهنگ لغت هوشیار