- انهمار
- فرو ریختن ریزان شدن آب
معنی انهمار - جستجوی لغت در جدول جو
- انهمار
- شکسته شدن، ویران شدن، فروریختن، ریخته شدن آب یا باران، روان گردیدن اشک
- انهمار ((اِ هِ))
- ریخته شدن آب یا باران، ویران شدن، فرو ریختن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیر شدن، گداخته شدن: پیه یا یخ، پخته شدن چون سبزی
جد و کوشش کردن در کاری کوشیدن در کاری سخت سر گرم شدن بامری پای افشردن، ستیزه کردن، پافشاری
فشرده شدن، همزه نهادن
کهنه شدن جامه، دریدن جامه
شکسته گردیدن، پیچیده شدن
در آب فرو رفتن باب فرو شدن، فرو رفتن در کاری، فرو رفتگی
به شتاب رفتن، خرامش خرامیدن، آماده شدن
کوشیدن در کاری، سخت سرگرم شدن به کاری و مبالغه کردن درآن
رودها
جوی ها
جمع نمر، پلنگان به آب خوشگوار ارسیدن
نهرها، جوی ها، رودخانه ها، جمع واژۀ نهر
بی شمار، فراوان، بسیار، بی نهایت، بی کران، برای مثال چو ابلیس دانست کاو دل بداد / برافسانه اش گشت نهمار شاد (فردوسی۲ - ۱/۳۶) ، قوی، دشوار، مشکل، بزرگ، برای مثال گنبدی نهمار بر برده بلند / نه ستونش از برون نه زیر بند (رودکی - ۵۳۵)
بی شمار، فراوان، بی نهایت
جمع نهر، جوی ها
خاز شدن، خازیستن (پژوهشی در اساطیر ایران پاره نخست مهرداد بهار)
گل آذینش شکوفگی
رایخواهی
ویژه سازی
بستناکی، یخ زدن، بستانکی
چشم داشت، چشم داشتن
پراکنش، پراکنیدن، گسترش، افشاندن، چاپ
لاغر کردن
سر پوشیدن، آهنگیدن، دستار بستن
کرکم مالیدن بر رخسار، فراپوشاندن آب، خردزدایی مستی
آماسیدن پوست فرود آمدن روان شدن پایین آمدن فرو شدن فرود آمدن بنشیب آمدن، فرود آمدگی
فسردن بسته شدن ماسیدن هسیرش: تنها برای آب یخ بستن افسردن بسته شدن جامد گردیدن
پیخال انداختن (پیخال فضله جانوران)