رهاننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نجات دهنده. رهاکننده. خلاص کننده: المنقذ من الضلال. (از یادداشت مرحوم دهخدا) : خرگوش گفت... ترا به حیلتی ارشاد کنم که منقذی باشد از این غرقاب که درافتاده ای. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 195) ، یک سوگرداننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). رجوع به انقاذ شود
رهاننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نجات دهنده. رهاکننده. خلاص کننده: المنقذ من الضلال. (از یادداشت مرحوم دهخدا) : خرگوش گفت... ترا به حیلتی ارشاد کنم که منقذی باشد از این غرقاب که درافتاده ای. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 195) ، یک سوگرداننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). رجوع به انقاذ شود
رجل انقی، مرد باریک بینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نزد اهل معانی سخنی است که در پاسخ منکر حکم القاء شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به همین کتاب شود
رجل انقی، مرد باریک بینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نزد اهل معانی سخنی است که در پاسخ منکر حکم القاء شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به همین کتاب شود