جدول جو
جدول جو

معنی انقذ - جستجوی لغت در جدول جو

انقذ
(اَ قَ)
خارپشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به انقد و انقدان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انقاذ
تصویر انقاذ
رهانیدن، نجات دادن، جدا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انقص
تصویر انقص
ناقص تر، عیب ناک تر، کم تر، ناقص ترین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منقذ
تصویر منقذ
رهاننده، نجات دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انقد
تصویر انقد
خارپشت، سنگ پشت، نقدتر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ قَ)
نقدتر. (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- انقد وجوه، نقدترین پولها. (ناظم الاطباء) ، فرودآمدن مرغ و ستاره از هوا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فرود آمدن مرغ بر چیزی. (مصادر زوزنی). فرود آمدن مرغ از هوا و رفتن ستاره. (آنندراج). رفتن ستاره. (ترجمان القرآن جرجانی). برفتن ستاره. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) ، پراکنده شدن اسب بر قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پراکنده شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). پراکنده شدن اسبان. (یادداشت مؤلف) ، یقال: انقضت الخیل علیهم، ای انتشرت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
خارپشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- امثال:
بات فلان بلیل انقد، بدان جهت گویند که خارپشت همه شب را نخسبد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قنفذ. (یادداشت مؤلف).
، از جای برافتادن ستاره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). انقضاب کوکب از مکان خود، انتقال آن. (از اقرب الموارد). ستاره از جای برفتن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
شترمرغ اندک دماغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). شترمرغ که مغز کلۀ آن اندک باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
یک سو گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
نافذتر. (ناظم الاطباء). روان تر. خلنده تر. رواتر: افضل السیوف ماکان امضی و انفذ. (طهاره الاعراق).
- امثال:
انفذ من ابره.
انفذ من الدرهم.
انفذ من سنان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءُ)
انقاذ. (زوزنی). برهانیدن. (دهار). رهانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ قُ)
جمع واژۀ نقس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به نقس و انقاس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ قِ)
رهاننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نجات دهنده. رهاکننده. خلاص کننده: المنقذ من الضلال. (از یادداشت مرحوم دهخدا) : خرگوش گفت... ترا به حیلتی ارشاد کنم که منقذی باشد از این غرقاب که درافتاده ای. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 195) ، یک سوگرداننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). رجوع به انقاذ شود
لغت نامه دهخدا
(اَ قَذذ)
تیر باپر و تیر بی پر و هموار تراشیدۀ بی خم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ج، قذّ. جج، قذاذ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ نَ)
اینک. (ناظم الاطباء). اینک، که اشاره به حاضر و زبان ترکستانی است. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 138 الف)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
افزون شدن نیکویی چیزی. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
کنیزک زاده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فرزند کنیز. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
فرونشاننده تر مر تشنگی را. (ناظم الاطباء). تشنگی فرونشاننده تر. (منتهی الارب) (آنندراج). تسکین دهنده تر. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
الرشف انقع، ای اقطع للعطش، در ترک شتاب زدگی و عجلت گویند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به رشف شود، فروشدن ستاره. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). غایب شدن ستاره. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
ناقص تر. (ناظم الاطباء). کمتر و عیبناکتر. (غیاث اللغات). ناتمام تر. کوتاهتر. کمتر: انقص من زبرقان القمر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ قا)
رجل انقی، مرد باریک بینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نزد اهل معانی سخنی است که در پاسخ منکر حکم القاء شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به همین کتاب شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نِ)
شی ٔ انق، چیز نیکو و خوشنما. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ قُ)
جمع واژۀ نقع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- امثال:
انه لشراب بانقع. رجوع به نقع و منتهی الارب شود، خوار و حقیر شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، مقهور شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناقذ
تصویر ناقذ
نجات دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقص
تصویر انقص
ناقص تر، نا تمام تر، کوتاهتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقذ
تصویر تنقذ
رهایی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انق
تصویر انق
شادمانگی فرزیبی زیبایی تابناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقذ
تصویر نقذ
سلامت، آرامش، رهانیدن، یکسو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقاذ
تصویر انقاذ
یکسو گردانیدن، نجات دادن، رهانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقد
تصویر انقد
نقد تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقس
تصویر انقس
کنیزک زاده گرکن (جربدار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منقذ
تصویر منقذ
رهاننده نجات دهنده رها ننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناقذ
تصویر ناقذ
((قِ))
نجات دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منقذ
تصویر منقذ
((مُ قِ))
رهاننده، نجات دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انقاذ
تصویر انقاذ
((اِ))
رهانیدن، نجات یافتن
فرهنگ فارسی معین
از روی عمد، انجام آگاهانه ی کاری
فرهنگ گویش مازندرانی