تیر و جز آن بر چیزی گذرانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بفرستادن تیر و جز آن. (تاج المصادر بیهقی). شمشیر و خنجر بر چیزی گذرانیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). سلاح بر چیزی بگذرانیدن. (یادداشت مؤلف).
تیر و جز آن بر چیزی گذرانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بفرستادن تیر و جز آن. (تاج المصادر بیهقی). شمشیر و خنجر بر چیزی گذرانیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). سلاح بر چیزی بگذرانیدن. (یادداشت مؤلف).
روان گردانیدن روانه کردن فرستادن فرمان گستری در گذرانیدن دستینه نهادن روان کردن امر اجرا کردن حکم انجام دادن فرمان: در انفاذ امر عالی ساعی خواهم بود، در گذرانیدن کار، فرستادن روانه کردن گسیل داشتن راهی کردن، اجرای حکم، ارسال اعزام فرستادگی، جمع انفاذات
روان گردانیدن روانه کردن فرستادن فرمان گستری در گذرانیدن دستینه نهادن روان کردن امر اجرا کردن حکم انجام دادن فرمان: در انفاذ امر عالی ساعی خواهم بود، در گذرانیدن کار، فرستادن روانه کردن گسیل داشتن راهی کردن، اجرای حکم، ارسال اعزام فرستادگی، جمع انفاذات
جدا کردن آوند از پستان وقت دوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جدا کردن ظرف از پستان هنگام دوشیدن. (از اقرب الموارد). ابانه. (تاج المصادر بیهقی).
جدا کردن آوند از پستان وقت دوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جدا کردن ظرف از پستان هنگام دوشیدن. (از اقرب الموارد). ابانه. (تاج المصادر بیهقی).
جمع واژۀ طفذ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ طفذ، بمعنی گور باشد. (آنندراج). جمع واژۀ طفذ، بمعنی قبر. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). رجوع به طفذ شود، محتاج طلب گردانیدن کسی را. از لغات اضداد است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ملجاء کردن کسی را به خواستن. ضد است، اطلاب آب و گیاه، دور شدن از آن چنانکه جز بطلب و جستن بدان نرسند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). دور شدن آب و گیاه که بلاطلب حاصل نشود. (از منتهی الارب) (آنندراج). دور شدن آب و جز آن که بدون طلب حاصل نشود. (ناظم الاطباء). دور شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، اطلاب فقر کسی را، نیازمند کردن وی را به طلبیدن. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ طَفْذ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ طفذ، بمعنی گور باشد. (آنندراج). جَمعِ واژۀ طفذ، بمعنی قبر. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). رجوع به طفذ شود، محتاج طلب گردانیدن کسی را. از لغات اضداد است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مُلْجَاء کردن کسی را به خواستن. ضد است، اطلاب آب و گیاه، دور شدن از آن چنانکه جز بطلب و جستن بدان نرسند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). دور شدن آب و گیاه که بلاطلب حاصل نشود. (از منتهی الارب) (آنندراج). دور شدن آب و جز آن که بدون طلب حاصل نشود. (ناظم الاطباء). دور شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، اطلاب فقر کسی را، نیازمند کردن وی را به طلبیدن. (از اقرب الموارد)