جدول جو
جدول جو

معنی انطاف - جستجوی لغت در جدول جو

انطاف(اِ تِ)
متهم کردن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کسی را متهم کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
انطاف
متهم کردن کسی را
تصویری از انطاف
تصویر انطاف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اعطاف
تصویر اعطاف
عطف ها، کرانه ها، جانب ها، جمع واژۀ عطف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انطفا
تصویر انطفا
خاموش شدن، فرونشستن آتش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الطاف
تصویر الطاف
لطف ها، نرمی ها، مهربانی ها، نیکویی ها، ظرافت ها، زیبایی ها، عفو و بخشش ها، بذل کردن ها، جمع واژۀ لطف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انصاف
تصویر انصاف
داد دادن، عدل و داد کردن، راستی کردن، به نیمه رسیدن، میانه روی، انصافاً، حقیقتاً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انصاف
تصویر انصاف
خدمتگزاران، آنکه در اداره یا بنگاهی خدمت می کند، مستخدم، خدمت کننده، خادم مثلاً دولت خدمتگزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انعطاف
تصویر انعطاف
قابلیت خم و راست شدن به هر سو، برگشتن، بازگردیدن، آمادگی برای سازگاری با محیط، دیگران یا دشواری ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الطاف
تصویر الطاف
لطف کردن، نرمی و نیکویی کردن، تحفه دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انطاق
تصویر انطاق
به نطق آوردن، به سخن آوردن، گویا ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ طنف و طنف و طنف و طنف. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). تندی از کوه بیرون برآمده و آنچه برآید از کوه و سر کوه. (آنندراج). رجوع به کلمه های مذکور شود.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
افزون شدن آواز و گریه و خنده در بینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). افزون شدن صدای نخیف (آواز گریه و خنده در بینی). (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِزْ)
سخت راندن ستور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، زراندود کننده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آماده شدن گیاه برای کندن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مهربانیها. جمع واژۀ عطف. (از کنز از غیاث اللغات). جمع واژۀ عطف. مهربانیها. (آنندراج) (از ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از انصاف
تصویر انصاف
میانه روی، عدل و داد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انطاق
تصویر انطاق
به حرکت آوردن، به سخن آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعطاف
تصویر اعطاف
مهربانیها، جمع عطف و کرانه چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الطاف
تصویر الطاف
نوازشها، لطفها، مهربانیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحاف
تصویر انحاف
لاغر کر دن سست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انزاف
تصویر انزاف
خشک شدن چاه، دردسر یافتن، دردسر دادن، بیهوش شدن، مستی مست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انواف
تصویر انواف
جمع نوف، کوهان های بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکاف
تصویر انکاف
ننگ ستردگی بی ننگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعطاف
تصویر انعطاف
دو تا شدن و باز گردیدن و خم شدن، میل کردن، تاه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انطفا
تصویر انطفا
خاموش شدگی، فرو نشستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الطاف
تصویر الطاف
جمع لطف، مهربانی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انعطاف
تصویر انعطاف
((اِ عِ))
خم شدن، کج شدن، خمیدگی، خم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انطاق
تصویر انطاق
((اِ))
به سخن آوردن، به نطق در آوردن کسی را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعطاف
تصویر اعطاف
((اِ))
مهربانی و لطف کردن، توجه و میل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انصاف
تصویر انصاف
((اِ))
به نیمه رسیدن. نیمه چیزی را گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انصاف
تصویر انصاف
((اِ))
داد دادن، عدل کردن، راستی نمودن، عدل، داد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انصاف
تصویر انصاف
((اَ))
جمع نصف، نیم ها، نیمه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انصاف
تصویر انصاف
دادمندی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انعطاف
تصویر انعطاف
نرمش
فرهنگ واژه فارسی سره
عدالت
دیکشنری اردو به فارسی