جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با انطفا

انطفا

انطفا
فرومردن ِ آتش چراغ. (غیاث اللغات). خاموش شدگی. فرونشستگی. (ناظم الاطباء). خاموشی:
جان ناری یافت از وی انطفا
مرد، پوشید از قبای او قبا.
مولوی.
و رجوع به انطفاء شود، در تهیه و آمادگی ساز و سامان سفر درآمدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آمادۀ سفر شدن. (آنندراج). تهیه و آمادگی ساز و سامان سفر گرفتن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

انتفا

انتفا
نیست گشتن از میان رفتن نابودی، روی گرداندن از خود خواهی نیست شدن از میانرفتن، نیستی نابودی
فرهنگ لغت هوشیار

انطوا

انطوا
نوردیده شدن پیچیده شدن نوشته شدن طی شدن، در برداشتن حاوی بودن
انطوا
فرهنگ لغت هوشیار

انطفاء

انطفاء
فرو نشستن خاموش شدن فرو مردن در گذشتن مردن خاموش شدن (آتش) فرو نشستن (آتش) فرو مردن، خاموشی فرو نشستگی
فرهنگ لغت هوشیار

اصطفا

اصطفا
گزین کردن، برگزیدن، کسی را برگزیدن و مورد محبت قرار دادن
اصطفا
فرهنگ فارسی عمید