جدول جو
جدول جو

معنی انشوده - جستجوی لغت در جدول جو

انشوده(اُ دَ)
شعر که در تناشد خوانند. (منتهی الارب) (آنندراج). شعر که در تناشد و مشاعره خوانند. (ناظم الاطباء). نشید. شعری که در میان قوم بعضی برای بعضی می خوانند. (از اقرب الموارد). شعر خوانده شده. (یادداشت مؤلف). ج، اناشید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
انشوده
سرود شعری که در مجلسی خوانند سرود، جمع اناشید
تصویری از انشوده
تصویر انشوده
فرهنگ لغت هوشیار
انشوده((اُ دِ یا دَ))
شعری که در مجلسی خوانند، سرود، جمع اناشید
تصویری از انشوده
تصویر انشوده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انبودن
تصویر انبودن
چیدن، چیدن گل، بالای هم چیدن، روی هم گذاشتن، انباشتن، فراهم آوردن، کنایه از آفریدن، آفرینش، برای مثال بودنت در خاک باشد یافتی / همچنان کز خاک بود انبودنت (رودکی - ۵۲۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استوده
تصویر استوده
مدح شده، ستایش شده، پسندیده، برای مثال هریکی از دیگری استوده تر / در سخا و در وغا و کرّوفر (مولوی۱ - ۱۰۶۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انغوزه
تصویر انغوزه
صمغ یا شیرۀ انجدان، به رنگ قهوه ای و طعم تلخ که خاصیت دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندودن
تصویر اندودن
پوشاندن چیزی با مالیدن چیز دیگر به روی آن، مثل کاهگل مالیدن به بام یا دیوار، آب زر یا آب نقره دادن به فلزات و شیره یا روغن مالیدن به چیزی، اندود کردن، برای مثال چو خرما به شیرینی اندوده پوست / چو بازش کنی استخوانی در اوست (سعدی۱ - ۳۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افزوده
تصویر افزوده
افزاییده، زیاد شده، افزون شده مثلاً ارزش افزوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندوده
تصویر اندوده
اندود شده، کاهگل مالی شده، آب زرداده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگرده
تصویر انگرده
غژم، غژمه، دانۀ انگور که از خوشه جدا شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجیده
تصویر انجیده
ریزریزشده، زخم خورده، آزرده، زخمی، برای مثال زمین خسته از خون انجیدگان / هوا بسته از آه رنجیدگان (نظامی۵ - ۷۹۷)
فرهنگ فارسی عمید
(اُ طَ)
گره آسان گشای چون گره ازاربند و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). گرهی که گشودن آن آسان باشد چنانکه از یکی از دو طرف آن بکشند باز شود. (از اقرب الموارد). گرهی باشد که زود آسان گشاده شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گره که به شلوار بندند. گره که بر ازار بندند. (مهذب الاسماء). گره سست. گره که با کشیدن باز شود. (یادداشت مؤلف). ج، اناشیط. (از اقرب الموارد) ، پیکان از تیر و نیزه بیرون کشیدن. از اضداد است. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). سنان از نیزه و پیکان از تیر و شمشیر از دسته بیرون کردن. (تاج المصادر بیهقی). چیزی را از چیزی بیرون کردن. (از اقرب الموارد) ، خار برآوردن بهمی ̍. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
انجویه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دِ)
اندودکرده شده. (ناظم الاطباء). اندودکرده. انداییده. (فرهنگ فارسی معین).
- اندوده آستین، یعنی آستین برزده و ورمالیده. (شرفنامۀ منیری).
- اندوده پوست، آنچه پوستش را اندوده باشند:
چو خرما بشیرینی اندوده پوست
چو بازش کنی استخوانی دروست.
(بوستان).
لغت نامه دهخدا
(اِ / اُ دَ / دِ)
شنوده. به معنی شنونده:
بر گفت فرید ماجرایی
اشنودۀ ماجرای من کیست ؟
عطار (دیوان ص 80)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ دَ / دِ)
انباشته شده. گردآمده. رجوع به انبودن شود، چیدن. قطف. حصاد. (یادداشت مؤلف) :
نیک افکن تخم تات نیکی روید
تخم بد افکن همیشه خار انبوید.
؟ (از ترجمان البلاغۀ رادویانی از یادداشت مؤلف).
، پراکنده کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اندودن
تصویر اندودن
مالیدن چیزی روی چیز دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشواء
تصویر انشواء
آفریدن، سخن نوشتن، بریان شدن، کباب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انظومه
تصویر انظومه
تخمریسه چون رشته تخم وزغ یا ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
انگوژه از شیره ها صمغی است که از گیاه انگدان گیرند و بان صمغ انجدان نیز گویند و آن بصورت دانه های صمغی بدرشتی یک نخود تا یک گردو دیده میشود و برنگهای زرد قهوه یی و خاکستری و طعمش گس و تلخ و زننده و بویش شبیه سیر است، گردو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقوزه
تصویر انقوزه
انغوزه
فرهنگ لغت هوشیار
نمونه نمودار، جمع انموذجات، مثال. یا انموذج روحانی. مثال روحانی هر یک از موجودات این جهانی که مظهر آنهاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندوزه
تصویر اندوزه
اندوه غم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبوبه
تصویر انبوبه
لوله ماسوره انبوب لوله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبوثه
تصویر انبوثه
بازی گنج: چیزی را زیر خاک کنند و هر کس یافت برنده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبودن
تصویر انبودن
آفریدن، انباشتن، روی هم گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجیده
تصویر انجیده
ریزه ریزه شده ریز ریز شدن، آزرده زخم خورده
فرهنگ لغت هوشیار
فشار داده شده، آبی که از فشردن میوه گیرند افشره عصاره مایعی که با فشار از میوه ها و غیره استخراج کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشنوسه
تصویر اشنوسه
عطسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشوبه
تصویر انشوبه
دام شکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انشوطه
تصویر انشوطه
گره آسان آسان گشای گره سست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندوده
تصویر اندوده
اندود کرده انداییده، مطلا و مفضض شده، تدهین شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجوخه
تصویر انجوخه
چین و چروک پوست چین خوردگی پوست (بسبب پیری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندوده
تصویر اندوده
((اَ دِ))
مالیده شده، آغشته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انبوهه
تصویر انبوهه
مجموعه
فرهنگ واژه فارسی سره