جدول جو
جدول جو

معنی انزاء - جستجوی لغت در جدول جو

انزاء
(اَ)
ده کوچکی است از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
انزاء
(اِ دِ)
برجهانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
انزاء
بر جهانیدن
تصویری از انزاء
تصویر انزاء
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انزال
تصویر انزال
خارج شدن منی از اندام تناسلی زن یا مرد، فرو فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انزال
تصویر انزال
نزل ها، پیشکشی های جلوی مهمان، جمع واژۀ نزل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتاء
تصویر انتاء
درنگ کردن، واپس ماندن، سپس ماندن، درنگیدن، شکستن بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقاء
تصویر انقاء
جمع نقو، بر استخوان ها، برگزیدن، پاکیزه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
افزون کردن، گوالیدن، نمو کردن، سخن چینی، جمع نم، سخن چینان، فاش کردن سخن بطرز سخن چینی، نمو دادن، گوالانیدن، بالیدگی، سخنی را فاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
راس گری (راس سفر) بسیار راسی، هسته دار شدن، روا کردن نیاز، فربه گرداندن جمع نوع سقوط ستاره یکی از منازل بیست و هشت گانه و طلوع رقیب آن از مشرق. توضیح تازیان می پنداشتند که هر گاه ستاره ای از منزلی ساقط شود و ستاره دیگر در مقابل طلوع کند ناچار باران و باد و گرما و یا سرما خواهد آمد. یا علم انواء. یکی از علوم عهد جاهلیت عرب بود هوا شناسی از روی سقوط ستاره
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نهی، تالاب ها آبگیرها استخرها پیام رسانی، آگاهاندن، پیشنهاد کردن آگاه کردن اطلاع دادن خبر دادن، رسانیدن پیغام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انزاح
تصویر انزاح
دور کردن رها کردن چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انزار
تصویر انزار
بخشش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انزاف
تصویر انزاف
خشک شدن چاه، دردسر یافتن، دردسر دادن، بیهوش شدن، مستی مست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انزاق
تصویر انزاق
خندیدن بسیار، سبکباری
فرهنگ لغت هوشیار
شوس دادن (شوس منی)، فرو فرستادن، فرود آوردن، درخواست، جمع نزل، خوراکی ها خوردنی ها جمع نزل فرو فرستادن فرود آوردن: انزال کتب آسمانی، انزال منی یا انزال منی. اخراج آب مرد. یا سرعت انزال. زود فرود آمدن آب مرد
فرهنگ لغت هوشیار
باخویشی گوشه گرفتن، گوشه گیری، گوشه نشینی، یک سو شدن، ترنجیدن پوست از آتش، به هم پیوستن، گوشه گیر شدن، کناره گیری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثاء
تصویر انثاء
ننگ داشتن، دشیاد، غیبت کردن، آک بر شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انداء
تصویر انداء
افزون شدن، نمنا کاندن تر گرداندن بلند آوازگی
فرهنگ لغت هوشیار
پدر (کشیش)، راهنما، آگاهاندن، دوری، جدایی، راندن، جمع نباء، خبرها، آگاهیها، داستانها، خبر دادن، آگاهانیدن آگهی دادن، آگاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجاء
تصویر انجاء
رهانیدن رهایی دادن، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نحو، راه ها، سوی ها، روش ها، مانندها پیش آمدن، بر گردانیدن، پر خاشیدن جمع نحو. سویها گوشه ها، راهها روشها، مثلها مانندها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الزاء
تصویر الزاء
سیر چرانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغزاء
تصویر اغزاء
جنگ آغالی: بر انگیختن به جنگ مولش دادن به بدهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعزاء
تصویر اعزاء
ارجمند، کمیاب، عزیز، گرام، جمع عزیز گرامیان عزیزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخاء
تصویر انخاء
به خود نازیدن خود فروشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزاء
تصویر ارزاء
جمع رزء، سوک ها، موژها، مصیبتها
فرهنگ لغت هوشیار
گزیت (جزیه) دادن، بی نیاز گردانیدن، بی نیاز شدن، جمع جز، خرده ها ریزه ها، پاره ها، بخش ها، بهرها، زیر دستان در سازمان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انماء
تصویر انماء
((اِ))
فاش کردن سخن به طرز سخن چینی، نمو دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انباء
تصویر انباء
((اَ))
جمع نباء، خبرها، آگاهی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انباء
تصویر انباء
((اِ))
خبر دادن، آگهی دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انهاء
تصویر انهاء
((اِ))
آگاه کردن، رسانیدن خبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انواء
تصویر انواء
جمع نوء، سقوط ستاره یکی از منازل بیست و هشت گانه و طلوع رقیب آن از مشرق. تازیان می پنداشتند که هرگاه ستاره ای از منزلی ساقط شود و ستاره دیگر در مقابل آن طلوع کند، ناچار باران و باد و گرما و یا سرما خواهد آمد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجزاء
تصویر اجزاء
جمع جزء و جزو، پاره ها، بهره ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجزاء
تصویر اجزاء
پاره ها، اندام ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انحاء
تصویر انحاء
روش ها
فرهنگ واژه فارسی سره