جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اجزاء

اجزاء

اجزاء
گزیت (جزیه) دادن، بی نیاز گردانیدن، بی نیاز شدن، جمع جز، خرده ها ریزه ها، پاره ها، بخش ها، بهرها، زیر دستان در سازمان ها
فرهنگ لغت هوشیار

اجزاء

اجزاء
اجزاء سکین،دسته کردن کارد را. (منتهی الارب). کارد را دسته کردن. (تاج المصادر) ، باقی گذاشتن بقیه را: اجزع جذعهً. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

اجزاء

اجزاء
جَمعِ واژۀ جزء و جزو. پاره ها. بهره ها. بخش ها:
کجا کل آمده باشد چه باشد قیمت اجزا.
قطران.
شوهر زن را میکشت و میجوشانید و به اجزاء و اعضاء او تزجّی و تغذّی میکرد. (ترجمه تاریخ یمینی).
اجزای وی است هرچه در گیتی
با کل چه برابری کند اجزا.
قاآنی.
این کلمه را در فارسی به ’ها’ جمع بسته اند:
شاه دانستی که وقتی ماهی و گاو زمین
کل اجزاهای گیتی را کنند از هم جدا.
خاقانی.
مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اجزاء، جمع جزء است، و معانی آن در کلمه جزء بیان گردید، معنی اجزاء اصلیه و زائده و تفسیرش در ضمن معنی نمو بیان شود، بسیار دادن، اجزال عطا، اکثار بخشش. (منتهی الارب). تمام کردن عطا. (تاج المصادر) (زوزنی)
لغت نامه دهخدا