جدول جو
جدول جو

معنی انماء

انماء((اِ))
فاش کردن سخن به طرز سخن چینی، نمو دادن
تصویری از انماء
تصویر انماء
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با انماء

انماء

انماء
افزون کردن، گوالیدن، نمو کردن، سخن چینی، جمع نم، سخن چینان، فاش کردن سخن بطرز سخن چینی، نمو دادن، گوالانیدن، بالیدگی، سخنی را فاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار

انماء

انماء
گوالیدن. گوالانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). افزون کردن. (آنندراج) ، فوت شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، رها گردیدن از کار. (ناظم الاطباء). رهیدن. بازگشتن از کاری. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

انماء

انماء
جَمعِ واژۀ نَم ّ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). سخن چین. (آنندراج). رجوع به نم شود، فوت شدن از کسی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

اعماء

اعماء
نابینا و کور کردن، کوراندن چشم کسی را بستن دید بست کور کردن
اعماء
فرهنگ لغت هوشیار

اقماء

اقماء
فربه شدن ستور، خوار و حقیر کردن کسی را، به شگفت آوردن
اقماء
فرهنگ لغت هوشیار