جدول جو
جدول جو

معنی انحا - جستجوی لغت در جدول جو

انحا
نحوها، روش ها، شیوه ها، طرزها، در علم زبانشناسی مجموعه قواعدی که درباره آرایش کلمات برای ساخت جمله یا عبارت بحث می کند، جمع واژۀ نحو
تصویری از انحا
تصویر انحا
فرهنگ فارسی عمید
انحا
جمع نحو. سویها گوشه ها، راهها روشها، مثلها مانندها
تصویری از انحا
تصویر انحا
فرهنگ لغت هوشیار
انحا
اشکال، راه ها، روش ها، صور، طرق
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انبا
تصویر انبا
خبر دادن، آگاه ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندا
تصویر اندا
اندودن، پسوند متصل به واژه به معنای انداینده مثلاً آفتاب اندا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انوا
تصویر انوا
سقوط ستاره از یکی از منازل در مغرب و طلوع رقیب آن از مشرق، باران ها، ۲۸ ستاره که هرگاه یکی از آن ها غروب می کرده ستارۀ دیگری در همان ساعت در مشرق طلوع می کرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصحا
تصویر اصحا
صحیح ها، تندرست ها، سالم ها، کنایه از بی عیب و نقص ها، درست ها، فاقد اشتباه ها، جمع واژۀ صحیح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امحا
تصویر امحا
محو کردن، ناپدید کردن، پاک کردن و از میان بردن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انشا
تصویر انشا
هر نوع نوشتۀ ادبی، آموزش نویسندگی، نویسندگی، آفریدن، پدید آوردن، منصب منشی گری و نویسندگی شامل نوشتن نامه ها و فرمان ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انما
تصویر انما
نمو دادن، گوالانیدن، افزون کردن، فاش کردن سخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انسا
تصویر انسا
حمل بر فراموشی کردن، چیزی را از یاد بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انها
تصویر انها
رسانیدن پیغام، رسانیدن خبر، اطلاع دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایحا
تصویر ایحا
وحی فرستادن، الهام کردن، اشاره کردن، مطلبی را در ذهن یا در دل کسی افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انحنا
تصویر انحنا
خمیده شدن، کج شدن، خمیدگی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
پیش آمدن و متعرض شدن، یقال: انحی علیه ضرباً، ای اقبل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اقبال کردن. (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ قِ)
مال دادن.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خداوند شتران ناحز گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). و ناحز شتر سخت سرفه و نحاززده باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نحو. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). راهها و سویها. (از منتهی الارب). سویها. گوشه ها. (فرهنگ فارسی معین) : از انحاء ممالک جهت شدت ازر وزارت... (ترجمه محاسن اصفهانی ص 42).
لغت نامه دهخدا
جمع نشوء پروردگان، بالیدگان، خود نوشت، خود گفت، آفریدن، سخن نویسی، سخن آفرینی، بوییدن، بوی یافتن، ایجاد کردن، ابتدا کردن، آغاز کردن، از خود چیزی گفتن خواندن و آوردن، شعر از خویشتن، سخن پردازی، نوشته مترسلانه فصیح و بلیغ، وزارت یا اداره ای که مکاتبات دولتی در آنجا صورت میگرفت
فرهنگ لغت هوشیار
وحی فرستادن الهام کردن، اشاره کردن مطلبی را در ذهن کسی افکندن القا امری در دل افکندن، القا معنی در نفس بسرعت و خفا
فرهنگ لغت هوشیار
کجی، دولایی، خمیدگی، چفتگی، خمیده شدن، کوژ پشت شدن، خمش، کج گردیدن، اعوجاج، خمیدگی خط
فرهنگ لغت هوشیار
تنها بس فاش کردن سخن بطرز سخن چینی، نمو دادن گوالانیدن، بالیدگی نمو
فرهنگ لغت هوشیار
دیر کردن، واپس انداختن، دور کردن، زمان دادن، پس افکندن ،امری را عقب انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحن
تصویر انحن
کوژ پشت، خمیده تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندا
تصویر اندا
ترکی مغولی دوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبا
تصویر انبا
جمع نبا خبرها آگاهیها داستانها، جمع نبا خبرها آگاهیها داستانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امحا
تصویر امحا
محو کردن ناپدید کردن از میان بردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصحا
تصویر اصحا
جمع صحیح درستان تندرستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احنا
تصویر احنا
جمع حنو، کنارها و سوی ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نحو، راه ها، سوی ها، روش ها، مانندها پیش آمدن، بر گردانیدن، پر خاشیدن جمع نحو. سویها گوشه ها، راهها روشها، مثلها مانندها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحاف
تصویر انحاف
لاغر کر دن سست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحاء
تصویر انحاء
جمع نحو، سوی ها، روش ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندا
تصویر اندا
دوست، رفیق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انحنا
تصویر انحنا
کمانش، خمیدگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انحاء
تصویر انحاء
روش ها
فرهنگ واژه فارسی سره