جدول جو
جدول جو

معنی انشا

انشا
هر نوع نوشتۀ ادبی، آموزش نویسندگی، نویسندگی، آفریدن، پدید آوردن، منصب منشی گری و نویسندگی شامل نوشتن نامه ها و فرمان ها
تصویری از انشا
تصویر انشا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با انشا

انشا

انشا
جمع نشوء پروردگان، بالیدگان، خود نوشت، خود گفت، آفریدن، سخن نویسی، سخن آفرینی، بوییدن، بوی یافتن، ایجاد کردن، ابتدا کردن، آغاز کردن، از خود چیزی گفتن خواندن و آوردن، شعر از خویشتن، سخن پردازی، نوشته مترسلانه فصیح و بلیغ، وزارت یا اداره ای که مکاتبات دولتی در آنجا صورت میگرفت
فرهنگ لغت هوشیار

انشا

انشا
آفریدن، به وجود آوردن، آغاز کردن، از خود چیزی گفتن، سخن پردازی، نوشته
انشا
فرهنگ فارسی معین

احشا

احشا
جمع حشا، اندرونه جمع حشا آنچه در سینه و شکم باشد از دل و جگر و معده و روده اندرونه
فرهنگ لغت هوشیار

ارشا

ارشا
دول را ریسمان بستن (دول دلو تازی شده)، پاره دادن پارک دادن (پارک رشوه)، شیردادن رشوه دادن پول دادن یا هدیه دادن بکسی برای اجرای منظوری خاص
فرهنگ لغت هوشیار