جدول جو
جدول جو

معنی انجامین - جستجوی لغت در جدول جو

انجامین(اَ)
انجام. یا در آخر آن برای وصف و نون برای اظهار وصفیت است. (از شعوری ج 1 ورق 123 الف)
لغت نامه دهخدا
انجامین
نهایی
تصویری از انجامین
تصویر انجامین
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بنیامین
تصویر بنیامین
(پسرانه)
پسر دست راست، نام کوچکترین پسر یعقوب و راحیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پنجاهمین
تصویر پنجاهمین
پنجاهم، آنکه یا آنچه در مرتبۀ پنجاه واقع شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجامیدن
تصویر انجامیدن
به پایان رسیدن، پایان یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اورامین
تصویر اورامین
اورامن، از نواهای قدیم موسیقی ایرانی که اشعار آن را به زبان پهلوی یا لهجه های محلی به صورت دوبیتی می خواندند
فرهنگ فارسی عمید
(اَدَ / دِ)
بپایان رسیده. انجام شده. منجرشده
لغت نامه دهخدا
نام یکی از حواریون عیسی بود. (حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 51). ظاهراً محرف اندریاس است. رجوع به اندریاس شود
لغت نامه دهخدا
بعد از جزایر لنجبالوس دو جزیره است بنام اندامان. مردم آنها آدمی را زنده زنده خورند. (از اخبارالصین و الهند ص 5 بنقل یادداشت مؤلف). جزایر اندامان و نیکوبار ایالتی است از هند بوسعت 8325 کیلومتر مربع و دارای 30971 تن جمعیت. در خلیج بنگال واقع است. مرکزش پورت بلر و از محصولاتش الوار و کوپرا است در زمان حکومت انگلیسها زندان رهبران سیاسی هند و محکومین بحبس ابد بود. (از دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(اَ فِ)
دهی است از دههای بخارا، از آنجاست ابوحفص عمر بن جریر بن داود بن جندم از راویان معروف که 326 هجری قمری درگذشته است. (از انساب سمعانی) (معجم البلدان) (احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 45)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ شِ کَ تَ)
پر کردن.
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
قابل انجام شدن و بپایان رسیدن
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
دهی است از بخش سیردان شهرستان زنجان با 341 تن سکنه. آب آن از رود خانه محلی و چشمه و محصول آن غلات دیمی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2) ، کج رفتن
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بصیغۀ تثنیه، دو خط سپید که از دم تا گوش ماهی باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ اُ مَ)
نام محدثی. صاحب ابی هریره. و ابوالوازع از او روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / اَ)
موضعی است به شام از نواحی فلسطین. در کتاب ابوحذیفه اسحاق بن بشر بخط ابوعامر العبدری آمده است که اجنادین از رمله از کورۀ بیت جبرین است که در آن مسلمین را با رومیان وقعه ای است. (معجم البلدان). و این جنگ در خلافت عمر روی داد. مؤلف مجمل التواریخ و القصص در ص 273 آرد: چون سال پانزدهم (هجرت) بود ابوعبیده حمص بگشاد و قنسرین و قیساریّه و اجنادین جمله در این تاریخ بر مسلمانان گشاده گشت، و پنج یک غنیمتها بجانب مدینه فرستاد. و رجوع به حبط ج 1 صص 158- 161 شود،
{{صفت}} بیگانه. غریب، نافرمان. ج، اجانب
لغت نامه دهخدا
نوعی است از بابونه که عرب او را اقحوان بری خواند. (ترجمه صیدنۀ ابوریحان نسخۀ خطی). و رجوع به اقحوان و بابونج شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
حساب و کتاب و آوارجه و دفتر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
انتهای هرچیز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
به رومی حصرم است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). در یادداشتی که از ترجمه صیدنۀ ابوریحان نقل شده، انفاقین است. و رجوع به حصرم و مادۀ زیر شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ مَ دَ)
بنهایت رسیدن و آخرشدن کار. (آنندراج). آخرشدن و بنهایت رسیدن. (فرهنگ رشیدی). آخرشدن. (مؤید الفضلاء) (شرفنامۀ منیری). منتهی گشتن و به آخر رسیدن و بپایان آمدن کار و تمام شدن. (ناظم الاطباء) :
چو انجامیده شد گفتار رامین
چو باد از پیش اوبرگشت آذین.
(ویس و رامین).
بنگر که جهانت چون بینجامد
هر روز تو کار نو چه آغازی.
ناصرخسرو.
در یک هفته سه انقلاب بدین نسق انجامید. (بدایعالازمان).
لغت نامه دهخدا
(فَ)
آخرین. مقابل نخستین و اولین. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
نینجامیدن. ناانجامیدن. مقابل انجامیدن. (یادداشت مؤلف). رجوع به انجامیدن شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نام پسر یعقوب علیه السلام که برادر حقیقی یوسف علیه السلام بود و ابن یامین غلط است. (آنندراج) (غیاث). در عبری بمعنی پسر دست راست، کوچکترین پسر یعقوب و راحیل جد یکی از قبایل دوازده گانه بنی اسرائیل. این قبیله در شمال فلسطین سکنی داشتند و مردمانش تیراندازان ماهری بودند. (از دایره المعارف فارسی). و رجوع به قاموس کتاب مقدس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اتامین
تصویر اتامین
فرانسوی پرچم سیخک گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجامش
تصویر انجامش
پایان عاقبت. یا روز انجامش. روز رستاخیز قیامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجامیدن
تصویر انجامیدن
آخر شدن و به نهایت رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه در مرتبه پنجاه واقع شده باشد پنجاهم: پله پنجاهمین شاگرد پنجاهمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجامیدن
تصویر انجامیدن
((اَ دَ))
پایان گرفتن، اجرا شدن، منجر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هنجارین
تصویر هنجارین
رسمی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرجامین
تصویر فرجامین
اخیر، نهایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انجامیده
تصویر انجامیده
منجر شده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انجامی
تصویر انجامی
اجرایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انجامش
تصویر انجامش
آخرت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انجامیدن
تصویر انجامیدن
منتهی شدن
فرهنگ واژه فارسی سره