بنهایت رسیدن و آخرشدن کار. (آنندراج). آخرشدن و بنهایت رسیدن. (فرهنگ رشیدی). آخرشدن. (مؤید الفضلاء) (شرفنامۀ منیری). منتهی گشتن و به آخر رسیدن و بپایان آمدن کار و تمام شدن. (ناظم الاطباء) : چو انجامیده شد گفتار رامین چو باد از پیش اوبرگشت آذین. (ویس و رامین). بنگر که جهانت چون بینجامد هر روز تو کار نو چه آغازی. ناصرخسرو. در یک هفته سه انقلاب بدین نسق انجامید. (بدایعالازمان).
چین و چروک پیداکرده، پُرچین و چروک شده، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم چُروکیده، پُرشِکَن، پُر پیچ و تاب، پُرگِرِه، پُرآژَنگ، پُرنَوَرد، پُرشِکَنج، پُرکوس، پُرماز، آژَنگ ناک