- انتما
- نسبت دادن بکسی باز بستن، منسوب شدن، وابستگی
معنی انتما - جستجوی لغت در جدول جو
- انتما
- به کسی نسبت یافتن، منتسب شدن به کسی، منسوب شدن، افزون شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باز بستن، افزون شدن، بالیدگی، بالا رفتن، پریدن به جای دگر نسبت دادن بکسی باز بستن، منسوب شدن، وابستگی
پرهیز کردن خود را از چیزی نگاهداشتن از چیز زیان دار پرهیز کردن، پرهیز کردن بیمار از خوراکهای مضر رژیم گرفتن، پرهیز بیماراز چیزهای زیان آور رژیم. محتم شاید
پایان
اتمام و ختم، نهایت و منتها، فرجام، سرانجام، عاقبت
پاک کردن، بیرون آوردن مغز از استخوان، برگزیدن
نیست گشتن از میان رفتن نابودی، روی گرداندن از خود خواهی نیست شدن از میانرفتن، نیستی نابودی
بر کشیدن شمسشیر، کهنه کردن جامه، لاغر گرداندن شتر
مستیدن: مست گشتن بوییدن بویه
از میان رفتن، نیست شدن
پرهیز کردن بیمار از خوردن چیزی که برایش ضرر دارد
پایان، نهایت، به پایان رساندن چیزی، باز ایستادن از کاری
تنها بس فاش کردن سخن بطرز سخن چینی، نمو دادن گوالانیدن، بالیدگی نمو
نمو دادن، گوالانیدن، افزون کردن، فاش کردن سخن
انتساب یافتن ارتباط یافتن