- انتساق
- سامان پذیرفتن، سامان دادن نظم پذیرفتن منظم گردیدن مرتب شدن، نظم دادن ترتیب دادن، جمع انتساقات
معنی انتساق - جستجوی لغت در جدول جو
- انتساق
- نظم پذیرفتن، منظم شدن، مرتب شدن، نظم و ترتیب دادن
- انتساق ((اِ تِ))
- تنظیم شدن، مرتب شدن، نظم دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برچسبیدن دوسانیدن التزاق و التساق و التصاص هر چهار دارای آرش یگانه اند
برگزیدن
حرف زدن، سخن گفتن
نظم را قبول کردن، مرتب شدن دارای نسل شدن
از بیخ و بر کندن، رندیدن باد خاک را گرد انگیختن، سخن به پایان نبردن نیمه سخنی، رنگ پریدن، آهسته گویی
نوشتن از روی متنی، نسخه گرفتن
باز بستن خود را به کسی، نسبت داشتن، وابستگی
دارای نسل شدن، فرزنددار شدن
نسبت داشتن، خود را به کسی نسبت دادن، پیوستگی، خویشی
نسخه برداشتن، نسخه گرفتن، نوشتن از روی چیزی، نسخه برداری
فراهم آمدن
روزه داری درماه رمضان، سایبان نهادن، افشاندن انبان
آهنگین گویی روش نهادن
نظم و ترتیب دادن، انتظام یافتن، فراهم آمدن، راست و تمام شدن
جمع انتساق
گیاهی است از تیره اسفنجیان که بحری است و دارای مقدار زیادی نمکهای قلیایی میباشد. از خاکستر آن سود محرق (ئیدرات سدیم) استخراج میکنند غسول حمض اشنان دریایی
درخشیدن، درفشیدن
نرم خندیدن، لبخند
بر آوردن نیاز، سر آغازدیدن، دگر رنگی، خواب رفتن پای
نا سازگاری میان دو چیز ناسازی
دست بسودن پرواسیدن
خفگی و گلوگیر شدن
خوی گیری، دروغبافی
جمع اختس
پاره شدن
موی ستردن
شمار کردن وآزمودن