جدول جو
جدول جو

معنی اتساق

اتساق((اِ تِّ))
راست و تمام شدن، فراهم آمدن، نظم و ترتیب دادن، ترتیب، انتظام
تصویری از اتساق
تصویر اتساق
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اتساق

اتساق

اتساق
نظم و ترتیب دادن، انتظام یافتن، فراهم آمدن، راست و تمام شدن
اتساق
فرهنگ فارسی عمید

اتساق

اتساق
راست و تمام شدن. تمام شدن: و چون در تجارب اتساقی حاصل آید وقت رحلت باشد. (کلیله ودمنه).
لغت نامه دهخدا

اتراق

اتراق
ترکی بارافکنی توقف چند روزه در سفری بجایی. ترکی برآسودن لنگر انداختن بارافکندن ترکی ماندن
فرهنگ لغت هوشیار