معنی انتطاق - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با انتطاق
انتطاق
- انتطاق
- نطاق پوشیدن زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نطاق درپوشیدن زن. (تاج المصادر بیهقی) : انتطقت المراه، نطاق پوشید آن زن. (ناظم الاطباء). کمر بر میان بستن مرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). چیزی بر میان بستن. (تاج المصادر بیهقی). کمر بستن. (مصادر زوزنی) : انتطق فلان، کمر بر میان بست فلان. (ناظم الاطباء) ، نفی شدگی، دورکردگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
انتساق
- انتساق
- سامان پذیرفتن، سامان دادن نظم پذیرفتن منظم گردیدن مرتب شدن، نظم دادن ترتیب دادن، جمع انتساقات
فرهنگ لغت هوشیار
انتساق
- انتساق
- نظم پذیرفتن، منظم شدن، مرتب شدن، نظم و ترتیب دادن
فرهنگ فارسی عمید
انتباق
- انتباق
- بیرون آوردن سخن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استخراج کلام. (از اقرب الموارد) ، استنکاف، العرب تنتحی من الدنایا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
انتیاق
- انتیاق
- برگزیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی). انتقاء. (از اقرب الموارد) ، دوتاه شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). برگشتن بعض چیزی بر بعض آن. (از اقرب الموارد). خمیدن. دوتا شدن. دولا شدن. انحناء. (یادداشت مؤلف) ، بازگردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). واگردیدن. (تاج المصادر بیهقی). انصراف. (از اقرب الموارد). یقال:ثنی الشی ٔ فانثی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا